خدادادموذني بيستگاني
از نگاه ديگران
فرستنده : Mahdi Rahbarzare   پنج شنبه 91/10/21
Mahdi Rahbarzare
ما عاشق فهم و ادب و معرفتيم
ما خاک قدوم هر چه زيبا صفتيم
از زشتي کردار دگر خسته شديم
محتاج دو پيمانه مي معرفتيم
    صفحه 1 از 1 ( 1 نظر)  < 1 >  
مشخصات
خدادادموذني بيستگاني
وبلاگ : بيستجان لنجان
پارسي يار : خدادادموذني بيستگاني
خدادادموذني بيستگاني

نام: خدادادموذني بيستگاني
نام مستعار: احمد
جنسيت: مرد
استان محل سكونت: اصفهان
شهر: اصفهان
زبان: فارسي
تاريخ تولد: 13 / تير / 1348
سن : 55 سال و 4 ماه و 20 روز
تاريخ عضويت: 86/5/20
سن وبلاگ : 17 سال و 3 ماه و 13 روز
وضعيت تاهل: متاهل
شغل: مشاور
تحصيلات: ليسانس
وزن: 65
قد: 171

لينك مورد علاقه: http://moshawer.parsiblog.com/

درباره خودم: اي آفتاب عشق و عدالت شتاب کن باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن اين خاک تشنه بي‌تو به باران نمي‌رسد باغ خزان زده به بهاران نمي‌رسد خورشيدي و زمين و زمان در مدار توست مولاي من بيا که جهان بي‌قرار توست تنها تو منجي بشر و آدميتي اصلاً تويي که فلسفه‌ي خاتميتي تو سِرّ سجده‌هاي ملائک بر آدمي تو رازِ سر به مُهرِ سحرهاي عالمي ماتمکده‌ست کعبه‌ي بي‌تو، خليل عشق چشمان توست کعبه، بيا اي دليل عشق با صد هزار جلوه‌ي مشهود مي‌رسي با نغمه‌ي الهي داوود مي‌رسي موسي شدي و طور به سويت شتافته‌ست نيل است که به شوق تو سينه شکافته‌ست سيماي تو ز يوسف مصري مليح‌تر همراه تو مسيح و تو از او مسيح‌تر آيات حسن و فضل و کمال تو بي‌حد است خوي و خصال تو همه عين محمد است همراه توست معجزه‌هاي محمدي داري به روي شانه عباي محمدي مولا بيا به دين بده روح دوباره‌اي با ذوالفقار فتح، شکوه دوباره‌اي برپاست نهروان و جمل‌هاي ديگري بيت الحرام و لات و هُبَل‌هاي ديگري هر سنگ را نگاه تو سجّيل مي‌کند يا هر پرنده را چو ابابيل مي‌کند باز آ که دست ظلم و ستم را قلم کني باز آ که باز عدل علي را علم کني باز آ که در مدينه قيامت به‌پا شود صحن و سراي حضرت زهرا بنا شود در چشم تو شکوه الهي خلاصه است صلح و جهاد تو همه عين حماسه است در هر نگات نور خدا موج مي‌زند اميد سيدالشهدا موج مي‌زند آميزه‌ي صلابت و احساس ديدني‌ست در قامتت رشادت عباس ديدني‌ست سمت تو آب‌هاي روان سجده مي‌کنند بر خاک پات مُلک و مکان سجده مي‌کنند بي‌انتهاست نامتناهي‌ست علم تو آئينه‌ي علوم الهي‌ست علم تو تا واژه واژه‌ات ملکوت حقايق است در هر نگات جلوه‌ي صد صبح صادق است داري به دوش پرچم باب الحوائجي در دست توست خاتم باب الحوائجي چشم رئوف توست بهشت برين ما نور ولايتت شده حصن حصين ما دلبستگي به رحمت تو در نهاد ماست پلکي بزن، نگاه تو باب المراد ماست شوق تو در هدايت ما بي‌نهايت است چشمان روشن تو چراغ هدايت است برپا شده‌ست در دل عالم چه محشري ديگر بتاب ماه خدا! يابن عسکري من تشنه‌ي نگاه توأم أيها العزيز دلتنگ روي ماه توأم أيها العزيز تا کي نصيب ماست «اَرَي الخَلق» و «لا تُري» کي مي‌شود نواي «اَنا المَهدي» تو را … از سمت کعبه بشنوم اي جانِ جانِ جان «عَجّل عَلي ظُه
بهترين حرف: تمام راه ظهور تو با گنه بستم دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم كسي به فكر شما نيست راست مي گويم دعا براي تو بازيست راست مي گويم اگرچه شهر براي شما چراغان است براي كشتن تو نيزه هم فراوان است من از سرودن شعر ظهور مي ترسم دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم من از سياهي شب هاي تار مي گويم من از خزان شدن اين بهار مي گويم درون سينه ما عشق يخ زده آقا ت تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست ب براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست


ParsiBlog.com ® © 2010