از میان ابزارهایی که فرهنگ ها و تمدن های دیگر را به چالش های جدی کشانده، ماهواره است که با هدف تهاجم فرهنگی به دیگر کشورها در عرصه رسانه ها، جایی برای خود باز کرده است. ماهواره از جمله پدیده هایی است که وقتی پا در صحنه اجتماعی و سیاسی کشورمان گذاشت، عده ای را به طرفداران و مخالفان افراطی خود تبدیل کرد.
از طرف دیگر قوام جامعه به اخلاق و رعایت اخلاقیت افراد جامعه می باشد و زمانی که انسانیت، حریم های شخصی ، خانواده و... از بین برود چنین جامعه ای از درون خالی شده و با تلنگری در هم می ریزد و این مساله در مورد جوانان و نوجوانان مهم تر است ماهواره از طریق پخش فیلم های غیر اخلاقی که نتیجه ای جز بی بند و باری، بی حیایی، مشوش شدن ذهن جوان و... ندارد.
از خانواده آغاز می کنیم که اولین زنجیره اتصال افراد جامعه است و وابستگی ها در آن جایگاهی ویژه دارد. ماهواره ها با برنامه هایی که دارند نوعی تقابل را بین دو نسل بوجود می آورند. این برنامه ها موجب می شود تا جوان احساس نوعی دوگانگی با والدین را در خود احساس کند و فکر کند که هیچ گونه توافقی در زندگی با آنها ندارد و هیچ نقطه مشترکی بین آنها نیست.
حال اگر کسی نباشد که به درد دل های جوان گوش فرا دهد و یا احیاناً پدر و مادر در مقابل تفکرات او واکنش شدیدی از خود نشان دهند، روشن است که جوان دیگر والدین را محرم اسرار خود نمی داند و مسائل خصوصی را با آنان در میان نمی گذارد.
در کنار دادن فرصت بیشتر به فرزندان، محبت در خانواده نقش مهمی در جلوگیری از آسیب های اجتماعی دارد و باید به این مهم توجه ویژه داشت.
والدین نباید از اکسیر محبت نسبت به فرزندان خود غافل شوند و مدام با مهربانی جویای مشکلات آنها شوند و برای حل آنها هم فکری کنند.
اگر چنین مساله مهمی رخ دهد جوانان با اعتماد به والدین ارتباط خوبی با آنها برقرار کرده از تجارب آنها در زندگی بهره بگیرند و خود را برای زندگی در جامعه آماده کنند.
وقتی جوان احساس کرد که حرف هایش خریدار دارد، آنها را با پدر و مادر در میان خواهد گذاشت. در غیر این صورت، او احساس تنهایی می کند و تعادل روانی خود را از دست نمی دهد. حال اگر جوانی به هر دلیلی احساس کند درک نمی شود و خود را در سطح خانه یا جامعه بیگانه ببیند، علیه تفکر، مذهب و یا نحوه پوشیدن لباس بزرگ سالان طغیان می کند و این مسئله را به شکل های گوناگون از جمله پوشیدن لباس هایی با نماد غربی بروز می دهد.
دوران نوجوانی و جوانی مهم ترین دوران زندگانی انسان محسوب می شود. در این دوران تحولات عظیمی در درون فرد روی می دهد. او در مرز بلوغ و نوجوانی می خواهد به خود متکی گردد؛ نیروی عاطفی در او افزایش می یابد و در عالم دوستی، افراد را عاشقانه دوست دارد و در عالم قهر و نزاع، تا مرز انتقام پیش می رود.
در این سنین، افراط و تندروی، غرور، خودشناسی، تردید، اضطراب، خیالات، تهور، استدلال قوی و هوش در بالاترین درجه خود قرار دارد و استعدادها به اوج می رسد. گویا ترقّی انسان در این سن شکل می گیرد و انحطاط و سقوط نیز در همین سن به وقوع خواهد پیوست.
نوجوان و جوانی که در یک خانواده نابسامان و محیطی آمیخته با اختلافات خانوادگی پرورش یافته، به سختی در مدرسه قابل تربیت خواهد بود. اگر والدین بیش از آنچه که به نیازهای مادی فرزندانشان اهمیت می دهند به جنبه های روحی آنان می پرداختند، مشکلات کمتری به بار می آمد و بزهکاری ها کاهش می یافت. بیشتر کودکان بزهکار، از حاکمیت نداشتن عاطفه در روابط خانوادگی و کمبود محبت گلایه داشته و رنج می برند.
شرایط حاکم بر این دوران بیانگر این است که نوجوان و جوان احتیاج به آرامش روانی بیشتر و ارتباط صمیمانه و دوستانه دارد. به عبارت دیگر، او همدم و مونسی می طلبد که وجودش را درک کند و همچون او، طعم ناخوشایند انتقاد، تهدید، تحقیر و روابط آمرانه را چشیده باشد. کسی را می خواهد که به دور از روابط آمرانه، حاکمانه و ناصحانه، با او دوستانه و صمیمانه سخن بگوید و دیگران وجودش را به گونه ای که هست، درک کنند. |
کلمات کلیدی: