سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، زنده کننده جان و روشنی بخش خرد و کشنده نادانی است . [امام علی علیه السلام]
بیستجان لنجان
 
کلام مولای متقیان
 

v

نشانه های رحمت الهی

بدان ،خدایی که گنج های آسمان وزمین دردست اوست،به تواجازه درخواست داده ،واجابت آن را به عهده گرفته است.تورافرمان داده که ازاوبخواهی تاعطاکند،درخواست رحمت کنی تاببخشاید،وخداوند بین توو خودش کسی راقرارنداده تاحجاب وفاصله ایجاد کند،وتورامجبور نساخته که به شفیع وواسطه ای پناه ببری ، ودرصورت ارتکاب گناه دَرِتوبه رامسدودنکرده است،درکیفرتوشتاب نداشته ،ودرتوبه وبازگشت ، برتوعیب نگرفته است،درآن جاکه رسوایی سزاوار توست،رسوانساخته،وبرای بازگشت به خویش شرایط سنگینی مطرح نکرده است،درگناهان تورابه محاکمه نکشیده،وازرحمت خویش ناامیدت نکرده ،بلکه بازگشت تورا ازگناهان نیکی شمرده است.هرگناه تورایکی،وهرنیکی تورا دَه به حساب آورده ،وراه بازگشت وتوبه رابه روی توگشوده است.هرگاه اورابخوانی ندایت رامی شنود،وچون با اوراز دل گویی راز تورامی داند، پس حاجت خودرابااوبگوی،وآن چه دردل داری نزد اوبازگوی ،غم واندوه خودرا درپیشگاه اومطرح کن ،تا غم های تورابرطرف کندودرمشکلات تورایاری رساند.

از:نهج البلاغه ترجمه دشتی نامه 31  


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خدادادموذنی بیستگانی 87/2/23:: 9:44 عصر     |     () نظر
 
معلم

معلم عزیز تو را می ستایم زیرا:


این تو بودی که ضریح سبز آگاهی را در آغوش فشردی و غبار کینه را از آئینه سینه ستردی خون سپیده را با اشک دیده در آمیختی و در رگهای شب ریختی . شبهای سرد و لحظه های درد را با اشک سبز بهار و خون سرخ گلنار رنگ آمیزی کردی زلال سپید سحر را به روی شنزار شب ریختی و سینه ریز نور را بر سینه شب دیجور آویختی گل امید و آگاهی را از شاخسار پگاه چیدی و گوهر آرزوها را در حریر آه پیچیدیی دستان گل افشان تو از باغ آسمان ستاره می چیند و بر زمینیان می افشاند از فراز شاخه های سبز تو فرشتگان مهر بر اوج سپهر پر می گشایند و بر سقف فلک سر می سایند.


معلمّی، مهری است که از روز ازل با گل آدمی سرشته شد تا مردم از ظلمات جهل به نور دانایی، رهنمون شوند. براستی که معلّمی شغل نیست، عشق است.


هرگونه مزیت و پیشرفتی که در جامعه صورت می‌گیرد، مرهون و مدیون تلاش پیگیرمعلمان و استادانی است که در راه تعلیم و تربیت فرزندان و نسل نوپای کشور می‌کوشند.


روزمعلم به عنوان روز تجلیل ازایثارگری و حماسه آفرینی صاحبان اندیشه و قلم باید مورد توجه همگان قرار گیرد و آحاد جامعه به ویژه دانش‌آموزان با برپایی آیینهایی مقام معلمان خود را گرامی بدارند.


در هرجامعه‌ای که قدر و شان معلم به خوبی شناخته شده و در جایگاه وا قعی خود قرار دارد ازدل آن جامعه افراد فرهیخته متعهد و دلسوز بیرون خواهد آمد.


با وجودی که در کشور ما همه جایگاه و نقش معلم و تاثیرگذاری او را بر نسل جوان و آینده ساز مملکت به خوبی می‌دانند ولی متاسفانه تاکنون به حقوق و شان این قشر آ ن گونه که باید و شاید توجه نشده است. به رغم فعالیت جانکاه این قشر فرهنگی ، متاسفانه تاکنون از لحاظ حقوق و مزایا مورد بی‌مهری قرار گرفته‌اند.  معلمان علاوه برارایه وانتقال دانشهای مختلف، به عنوان مربیان تربیتی نقش عمده‌ای در تربیت نسل جوان و آینده‌ساز کشور برعهده دارند.


روزهای درس و مکتب فراموش ناشدنی اند حتی اگر چند سال از آن بگذرد. در میان روزهای تحصیل، روز معلم ویژگی خاصی دارد. هم برای معلمان عزیز است و هم برای دانش آموزان چون در این روز معمولاً عواطف زیبایی رد و بدل می شود و گاه صحنه های بی بدیلی خلق می شود. شنیدن خاطراتی از روز معلم قطعاً شنیدنی و خواندنی است.  انسان نیز با پذیرش این مسئولیت، نام خویش را در قالب واژه مقد س «معلم» ثبت کرده است. معلم، ایمان را بر لوح جان و ضمیرهای پاک حک می کند و ندای فطرت را به گوش همه می رساند. همچنین سیاهی جهل را از دل ها می زداید و زلال دانایی را در روان بشر جاری می سازد. دغدغه معلم همیشه این است که حیات بشر، بر مدار ارزش ها و کرامت انسانی بچرخد و شناخت مکتب و معلم همت اساسی آدمی با شد و هیچ بیگانه ای را مجال تجاوز به فرهنگ ارزشی دین و میهن فراهم نیاید. 


« حق معلم بر تو آن است که همواره، با دیده  تعظیم و تکریم به او بنگری، مجلس او را گرامی بداری و به سخنانش با دقت گوش دهی، رو به جانب او بنشینی و صدایت را در حضورش بلند نکنی ». « معلم باید دربارة شاگردان، خواهان اموری باشد که نسبت به آنها، در خود احساس علاقه و دوستی کند. و از هرگونه شر و بدی که برای خویش    نمی پسندد برای شاگردانش نیز نپسندد؛ زیرا این گونه دلسوزی و برابر اندیشی نسبت به شاگردان، حاکی از کمالِ ایمانِ معلم و حُسن رفتار و برادری، نمایانگر روح تعاون و همبستگی معلم نسبت به آنان می باشد» . معلم باید نیروی فکری متعلم را پرورش دهد و او را به سوی استقلال رهنمون شود. باید قوه ابتکار او   را زنده کند؛ یعنی در واقع، کار معلم آتش گیره دادن است. فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا آن را داغ کنید و تنوری که در آن هیزم و چوب جمع است و شما فقط آتش گیره از خارج می آورید و آن قدر زیر این چوب ها و هیزم ها قرار می دهید که اینها کم کم   مشتعل  شود.  معلمی شغلی نیست؛ معلمی عشق است. اگر به عنوان شغل انتخابش کرده ای، رهایش کن و اگر عشق   توست مبارکت باد.  آورده اند که اسکندر به معلّم خویش احترام بسیاری می گذاشت. از او پرسیدند: چرا معلّم خود را بیش از پدر تعظیم و احترام می کنی؟ گفت: به سبب آن که پدرم، مرا از عالم ملکوت به زمین آورده و استاد، مرا از زمین به آسمان برده است.


 


مقام معلم


می توان در سایه آموختن    


گنج عشق  جاودان اندوختن


اول از استاد، یاد آموختیم  


پس، سودای سواد  آموختیم


از پدر گر قالب تن یافتیم   


 از معلم جان روشن یافتیم


ای معلم چون کنم توصیف تو 


 چون خدا مشکل توان تعریف تو


ای تو کشتی نجات روح ما   


ای به طوفان جهالت نوح  ما


یک پدر بخشنده آب و گل است


  یک پدر روشنگر جان و دل است


لیک اگر پرسی کدامین برترین


آنکه دین آ موزد و علم  یقین


(شهریار)


معلم چو کانونی از آتش است


همه کار او سوزش و سازش است
بسوزد ، بسازد، بکاهد روان


که روشن کند محفل دیگران


معلم طلایه دار ایمان ، عشق ، ادب ، اخلاق و نزاکت است . هر حرکت او از چشمان تیزبین و معصومانه ی شاگردانش مخفی نمی ماند . او باید مظهر اعتماد ، وقت شناسی ، وفای به عهد ، صفا و صمیمیت و راستگویی باشد، تا جوانانی شجاع ، مودب ، راست گفتار ، وطن دوست و عاشق مردم پرورش دهد . یاوه گوئی، سخنان زشت ، ناسزا گویی و شوخی های خارج  از ادب و نزاکت در شان معلم نیست . از ارزش و اعتبار او می کاهد و منزلت و جایگاهش را تنزل میدهد .


بی کمالی های انسان از سخن پیدا شود    


   پسته ی بی مغز چون لب وا کند رسوا شود


فروتنی و تواضع از افتخارات معلمین آگاه و خردمند است . آنان همچون رودخانه ی عمیق ، ساکت و آرام و مانند درختان پر از میوه ، سربزیرند .


خاکساران بیشتر از فیض قسمت می برند


 کلبه ی دیوار کوتاهان پر از مهتاب بود


اما همین پارسایان شب در مقابل ستم ، ریا کاری ، دروغ ، حق کشی و بی عدالتی همچون شیران شرزه می خروشند و در مقابل مستکبران و متکبران  ، راست قامت و استوار می ایستند . معلم با چراغ دانش و آگاهی به مصاف جهل و جمود  و خرافه پرستی می رود زیرا نادانی ، تحجر و خرافات دشمنان همیشگی انسان ها هستند . آنان نسل به نسل  و فصل به فصل درخت کهن تمدن  بشری را از گزند این علف های هرز مصون داشته اند . تا همواره شکوفه های  آگاهی  و جوانه های نو آوری بر آن افزوده شود .


درخت تو گر بار دانش بگیرد


به زیر آوری چرخ نیلوفری را


مطالعه ی مستمر لازمه ی کار و زندگی معلم است . جهان با سرعتی سر سام آور به سوی مرزهای ناشناخته ی دانش به پیش می تازد . معلم نمی تواند در این رهگذر ساکن و بی تفاوت باقی بماند . حداقل در رشته ای که تدریس می کند باید به دانش روز مجهز باشد.


فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر


سخن  نو آر که  نو  را  حلاوتی است دگر


معلم باید با  (( طرح درس )) و مطالعه ی کافی به صنف قدم بگذارد ، تا برای پاسخ دادن به سوال های دانش آموزان آمادگی داشته باشد . اگر احتمالا جواب سوالی را نمی داند ، با شجاعت بگوید : فعلا نمی دانم ،  باید فکر کنم و جواب بدهم . این طرز برخورد صادقانه می تواند برای شاگردان الگو باشد . 


نقل از :مشعل http://www.mashal.org/home/main/hejtemahi.php?id=00058


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خدادادموذنی بیستگانی 87/2/11:: 10:44 صبح     |     () نظر
درباره

بیستجان لنجان

وضعیت من در یاهـو
خدادادموذنی بیستگانی
ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کن باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن این خاک تشنه بی‌تو به باران نمی‌رسد باغ خزان زده به بهاران نمی‌رسد خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست تنها تو منجی بشر و آدمیتی اصلاً تویی که فلسفه‌ی خاتمیتی تو سِرّ سجده‌های ملائک بر آدمی تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی ماتمکده‌ست کعبه‌ی بی‌تو، خلیل عشق چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق با صد هزار جلوه‌ی مشهود می‌رسی با نغمه‌ی الهی داوود می‌رسی موسی شدی و طور به سویت شتافته‌ست نیل است که به شوق تو سینه شکافته‌ست سیمای تو ز یوسف مصری ملیح‌تر همراه تو مسیح و تو از او مسیح‌تر آیات حسن و فضل و کمال تو بی‌حد است خوی و خصال تو همه عین محمد است همراه توست معجزه‌های محمدی داری به روی شانه عبای محمدی مولا بیا به دین بده روح دوباره‌ای با ذوالفقار فتح، شکوه دوباره‌ای برپاست نهروان و جمل‌های دیگری بیت الحرام و لات و هُبَل‌های دیگری هر سنگ را نگاه تو سجّیل می‌کند یا هر پرنده را چو ابابیل می‌کند باز آ که دست ظلم و ستم را قلم کنی باز آ که باز عدل علی را علم کنی باز آ که در مدینه قیامت به‌پا شود صحن و سرای حضرت زهرا بنا شود در چشم تو شکوه الهی خلاصه است صلح و جهاد تو همه عین حماسه است در هر نگات نور خدا موج می‌زند امید سیدالشهدا موج می‌زند آمیزه‌ی صلابت و احساس دیدنی‌ست در قامتت رشادت عباس دیدنی‌ست سمت تو آب‌های روان سجده می‌کنند بر خاک پات مُلک و مکان سجده می‌کنند بی‌انتهاست نامتناهی‌ست علم تو آئینه‌ی علوم الهی‌ست علم تو تا واژه واژه‌ات ملکوت حقایق است در هر نگات جلوه‌ی صد صبح صادق است داری به دوش پرچم باب الحوائجی در دست توست خاتم باب الحوائجی چشم رئوف توست بهشت برین ما نور ولایتت شده حصن حصین ما دلبستگی به رحمت تو در نهاد ماست پلکی بزن، نگاه تو باب المراد ماست شوق تو در هدایت ما بی‌نهایت است چشمان روشن تو چراغ هدایت است برپا شده‌ست در دل عالم چه محشری دیگر بتاب ماه خدا! یابن عسکری من تشنه‌ی نگاه توأم أیها العزیز دلتنگ روی ماه توأم أیها العزیز تا کی نصیب ماست «اَرَی الخَلق» و «لا تُری» کی می‌شود نوای «اَنا المَهدی» تو را … از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان «عَجّل عَلی ظُه
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها
آهنگ وبلاگ