پاسخ عبدالله شهبازی درباره نحوه برخورد با بهائیان به محسن کدیور
بهایی که از حیفا دستور نگیرد کجاست؟/طهارت و نجاست ربطی به حقوق شهروندی ندارد
عبدالله شهبازی در پاسخ به یادداشت «با بهائیان چگونه برخورد کنیم؟» محسن کدیور، نوشت:بهائی بدون عضویت در سازمان جهانی بهائی به مرکزیت بیتالعدل حیفا وجود خارجی ندارد. یعنی ما با شهروندان منفرد بهائی مواجه نیستیم.
به گزارش خبرگزاری فارس، به نقل صفحه اجتماعی عبدالله شهبازی مورخ و تاریخپژوه، روز گذشته یادداشتی از محسن کدیور با عنوان با بهائیان چگونه برخورد کنیم؟ منتشر شد. با بهائیان به عنوان انسان برخورد کنیم. آئین و باور کسی و اصولا هر مسلمان یا غیرمسلمانی با هر عقیدهای باعث سلب حقوق انسانی وی نمیشود. این مبنایی متفاوت با تفکر سنتی دینی است. بهائیان در ایران، احمدیانیگری (قادیانیگری) در پاکستان، و مورمونها در آمریکا سه نمونهی معاصر از آئینهایی هستند که در جامعه خود به عنوان دین با مشکلاتی مواجهند.
دو گروه اول البته بسیار بیشتر. بهائیت خود را دین جدیدی میداند، اما مسلمانان آن را به عنوان دین نپذیرفتهاند. مباحث اعتقادی بهجای خود قابل دنبال کردن است و حتما باید با جدیت و متانت هم دنبال شود. اما حتی اگر بهائیت را فرقهای باطل و آئینی منحرف بهشمار آوریم، آیا باورمندان به این آئین به دلیل اعتقادات خاصشان از حقوق انسانی محروم میشوند؟
عبدالله شهبازی مورخ و نویسنده، به سخنان کدیور پاسخ داد: بدیهی است که با هر انسان باید بمثابه انسان و انسانی سلوک کرد. آقای کدیور میدانند که مسئله طهارت و نجاست، که در شریعت یهود نیز مشابه دارد، ربطی به حقوق شهروندی ندارد. نجاست اهل کتاب بزعم بسیاری از فقها به معنی غیرانسان بودن و نفی حقوق شهروندی ایشان نیست و بلاتشبیه نجاست سگ و خوک در فقه به معنی مجوز رفتار ظالمانه با ایشان نیست.
آقای کدیور به این پرسش توجه فرمایند: آیا بهائی میتواند بدون عضویت در تشکیلات بیتالعدل حیفا بهائی باشد؟ و در صورتی که فرد بهائی بهرهمندی خود از حقوق شهروندی ایران را منوط به رسمیت شناختن تشکیلات حیفا کند وظیفه دولت چیست؟ شاید آقای کدیور مطلع نیستند که از منظر بهائیان دستورات بیتالعدل فراتر از قوانین جاری دولت متبوع است. برای حل این تناقض چه باید کرد؟ آیا پذیرش «دولت در دولت» با حق حاکمیت ملی در تعارض نیست؟
آیا بهائیان میپذیرند که مانند سایر اقلیتهای رسمی یا غیررسمی شهروند ایران، مثلاً کلیمیان یا منداییها (صائبین)، فقط در امور دینی از نهادهای دینی خود تبعیت کنند و در امور سیاسی تابع مرکزیت بیتالعدل حیفا نباشند؟ آیا بهائیان ایران میپذیرند نهادی رسمی و قانونی و مستقل، بدون ارتباط با بیتالعدل حیفا، برای تمشیت امور دینی خود در ایران ایجاد کنند و در امور دینی و صنفی خود به آن رجوع کنند؟ پاسخ منفی است زیرا بهائی بدون عضویت در سازمان جهانی بهائی به مرکزیت بیتالعدل حیفا وجود خارجی ندارد. یعنی ما با شهروندان منفرد بهائی مواجه نیستیم.
آیا این سازمان متمرکز فراملی و تبعیت اکید اعضا از مرکزیت حیفا، بهائیت را در جایگاه «کالت»، نه دین، قرار نمیدهد؛ پدیدهای که در جوامع غربی نیز خطرناک تلقی میشود، برای آن محدودیت قائلاند و از طریق دستگاه امنیتی بر آن نظارت اکید دارند؟
----
برای آشنایی بیشتر با تبعیت اکید بهائیان از بیتالعدل حیفا و ارجحیت فرامین بیتالعدل بر وظایف شهروندی و عِرق میهنی بنگرید به این گفته آقای پژمان محبوبی، مبلغ بهائی مقیم کالیفرنیا، درباره علت عدم مشارکت بهائیان ایرانی در جنگ ایران و عراق: «مگر رسول اکرم درباره جنگهای قبایل اعلامیه صادر میکرد؟ مگر در قرآن چیزی درباره جنگ بین قبایل است؟... موضع بهاءالله در مورد جنگ و جنگافروزان واضح است، آن را در <پیام صلح جهانی> بخوانید. این شامل تمام نوع بشر است نه فقط ایران و عراق یا آمریکا.»
عبدالله شهبازی در پاسخ به یادداشت «با بهائیان چگونه برخورد کنیم؟» محسن کدیور، نوشت:بهائی بدون عضویت در سازمان جهانی بهائی به مرکزیت بیتالعدل حیفا وجود خارجی ندارد. یعنی ما با شهروندان منفرد بهائی مواجه نیستیم.
کلمات کلیدی:
به گزارش سرویس دینی جام نیـوز،امام صادق علیهالسلام در سخنی ارزشمند چهار شرطی که رعایت آن در مشورت لازم است را بیان فرمودهاند.
امام جعفر صادق علیهالسلام فرمودند:
مشورت جــز با حدود چهارگانه آن تحقق نپذیرد؛ نخستین حدّ آن این است که کسى که با او مشورت مىکنى، خردمند باشد. دوم این که آزاده و متدیّن باشد . سوم این که دوست و برادروار باشد و چهارم این که راز خود را به او بگویى و او به اندازه خودت از آن راز آگاه باشد ، امّا آن را بپوشاند و به کسى نگوید.
متن حدیث:
الإمامُ الصّادقُ علیهالسلام:
إنّ المَشورَةَ لا تکونُ إلاّ بِحُدُودِها الأربعةِ ... فأوَّلُها أن یکونَ الذی تُشاوِرُهُ عاقِلاً، و الثانیةُ أن یَکونَ حُرّا مُتَدَیِّنا، و الثالثةُ أن یکونَ صَدیقا مُواخِیا، و الرابعةُ أن تُطلِعَه على سِرِّکَ فَیکونَ عِلمُهُ بهِ کَعِلمِکَ ثُمّ یُسِرَّ ذلکَ و یَکتُمَهُ.
"مکارم الاخلاق، جلد2، صفحه 98"
کلمات کلیدی:
گوشه ای از زندگینامه مرحوم حکیم زین العابدین عسکری لشت نشایی گیلانی (ره) را به قلم حجت الاسلام جعفر مهدی پور، از شاگردان آن مرحوم منتشر شده است.
آیت الله حکیم عسکری از تقدس خوششان می آمد ولی از مقدس مآبی خوشش نمی آمد. یک وقتی من قصه ای برایشان نقل کردم و ایشان لبخندی زدند. گفتم: یکی از اساتید می گفت؛ فلان عالم زاهد اهل فلان شهر وقتی که از دنیا رفت او را در مَغسل گذاشتند که غسل میت بدهند؛ دیدند که گردن آن عالم خیلی کج است و چانه شان به سینه اش چسبیده است. از فرزندش سؤال شد؛ پدر شما چرا گردنش اینقدر کج شده و به سینه اش چسبیده است؟. فرزندش گفت: برای اینکه مرحوم ابوی در زمان حیات شان توی کوچه و خیابان که راه می رفته سرشان را خم می کردند و پایین می آوردند که مبادا چشمش به زن نامحرم بیفتد.
مرحوم حکیم عسکری بعد از شنیدن این قصه لبخند ملیحی زد و گفت: چرا یک عالم این تفکر را داشته باشد؟ انسان باید سرش را بالا بیاورد و راه برود و اعتماد به نفس داشته و بر خودش تسلط داشته باشد و نگاه به نامحرم نکند؛ از طرفی هم سرش را بالا بیاورد و جامعه را تحت نظر بگیرد که اگر منکری را دید، نهی از منکر کند و الا سر را پایین آوردن و رفتن که هنر نسیت. مگر قرآن نمی فرماید: انبیاء در بازار راه می رفتند: «قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی فِی الْأَسْواقِ» (فرقان، 7)
بعد ادامه داد: اهل علم باید حرّیتشان را حفظ کنند و اگر منکری را دیدند فورا تذکر بدهند و ملاحظه اشخاص را نکنند.
انتخاب شفقنا از سایت حوزه
کلمات کلیدی:
صراط: انتشار یک کاریکاتور از «عبدالعزیز آل شیخ» مفتی اعظم عربستان در وبگاه «24» امارات باعث واکنش برخی از کاربران عربستانی در فضای مجازی شده است.
در کاریکاتور منتشر شده، آل شیخ با «عصای سپید» در حال رفتن به «پرتگاهی پر از آتش» است و مابقی مفتیهای عربستان نیز کوکورانه پشت سر او در حرکت هستند.
کاربران عربستانی اعلام کردهاند رسانههای امارات به این کشور و نیز مفتی اعظم آن توهین کرده و باید عذرخواهی کند.
برخی رسانهها از عذرخواهی وبگاه 24 امارات برای انتشار این کاریکاتور خبر دادهاند.
چنین تمسخری از مفتی اعظم عربستان در رسانههای عربی آنهم در کشوری که حتیالامکان در ظاهر خود را با عربستان متحد نشان میدهد، بیسابقه است.
یکی از نظرات معروف این مفتی سعودی، عدم جواز همکاری با حزبالله یا کمک به آن در ایام جنگ 33 روزه رژیم صهیونیستی علیه لبنان و حزبالله در سال 2006 است.
کلمات کلیدی:
ممکن است در زندگی هر زنی پیش بیاید که از طرف یک جنس مذکر، مورد مزاحمت قرار بگیرد. این مزاحمت می تواند تلفنی باشد، می تواند حضوری باشد؛ ممکن است در یک محل عمومی مثل خیابان باشد، ممکن است در محیط کار باشد؛ می تواند در حد نگاه های آزاردهنده یا چند کلمه? ناپسند باشد، می تواند بسیار جدی تر از این ها باشد. اما مسلماً نتیجه? این مزاحمت ها، سلبِ آرامش روانی و خدشه به شخصیتِ جنسِ زن است.
مزاحمت، مسئله ای است مبتلابهِ زنان که کمتر به آن پرداخته شده و راه کارهای مواجهه با آن کمتر بررسی شده است. از این رو عموم زنان و دختران در این موارد به ندرت آموزش دیده اند و کمتر آمادگیِ مواجهه با آن را دارند. اغلب توصیه هایی که در این مورد می شود به این نکته ختم می شود که خانم ها سعی کنند با رعایت پوشش و رفتار مناسب، از مزاحمت ها جلوگیری کنند. با اینکه این حرف، فی نفسه، کلام صحیحی است؛ اما واقعیت جامعه نشان می دهد که انواعی از این مزاحمت ها ارتباطی به پوششِ خانم ها ندارد و می تواند همه گیر باشد. ادامه مطلب...
کلمات کلیدی:
به گزارش جهان، سید امیر سیاح در صفحه گوگل پلاس خود نوشت:" مدیران ارشد دولتی در ایران، امروزه حداقل ماهی 10میلیون تومان دریافتی دارند. به بهانه های مختلف: حقوق، پاداش، مزایا، حق ماموریت، حق جلسه، حق تخصص و...
قریب به اتفاق مدیران ارشد دولتی در ایران، در مناطق مرفه نشین زندگی می کنند و با خدمات VIP احاطه شده اند. روان شناسان می گویند ادراک و دغدغه های همه انسانها -از جمله مدیران دولتی-، از محیط و مشاهدات و محسوساتشان تاثیر می پذیرد.
کسی که ماهی حداقل 10میلیون تومان درآمد دارد، عروسی پسرش را هم در هتل برگزار می کند و طبعا حال و روز پسران و دخترانی که پس از سالها عقد در آرزوی سقفی کوچک هستند را نمی فهمد.
کسی که با خدمات VIP احاطه شده، وضعیت بیوه زنهایی را که با 700هزار تومان مستمری تامین اجتماعی، باید برای بچه هایشان غذا و لباس تهیه کنند، نمی تواند درک کند. ادامه مطلب...
کلمات کلیدی:
به گزارش «شیعه نیوز»، 22 ذیالحجه سالروز شهادت میثم تمار یار ایرانی امام علی (علیه السلام) است، شیخ مفید در کتاب ارشاد خود درباره این یار صدیق امیرالمؤمنین مینویسد: میثم تمار غلام زنی از بنی اسد بود، حضرت علی (علیه السلام) او را خرید و آزاد کرد ... و فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله)به من خبر داده که اسم تو در عجم، میثم است و روزی به ایشان فرمود: تو را بعد از من به دار می آویزند و نیزه بر تو میزنند و دماغ و دهانت پر از خون شده، محاسنت خضاب میشود و جلوی خانه عمرو بن حریث بر نخلی آویزان میکنند، پس از این میثم روزها میآمد و کنار آن نخلی که حضرت به او نشان داده بود، نماز میخواند.
روزی امسلمه به او گفت: من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)شنیدم که در نیمههای شب سفارش تو را به امیرالمؤمنین (علیه السلام) میکرد، میثم از امسلمه پرسید: امام حسین (علیه السلام) کجاست، من خیلی مشتاق دیدار اویم که إنشاءالله نزد خدا با هم ملاقات میکنیم .
سرانجام نیز عبیدالله او را گرفت و به همان تفصیلی که حضرت علی (علیه السلام) فرموده بود او را شهید کرد و به همان نخل آویزان کرد، این جریان 10 روز قبل از ورود امام حسین (علیه السلام) به عراق بود، به مناسبت سالروز شهادت مدافع ولایت میثم تمار در ادامه برشهایی از زندگانی وی بیان میشود:
*تمار همراه خانواده به سوی کوفه شیعهنشین آمد
میثم تمار همانطور که از اسمش مشخص است، خرما فروشی بود که در کوفه زندگی میکرد و از موالیان بود. «موالیان» عجمهایی بودند که در بین عربها زندگی میکردند، موالی به ایرانیانی گفته میشد که در بلاد اسلامی زندگی میکردند، به بیان دیگر به ایرانیانی که از شهر و کاشانه خود آمده بودند و در مناطق عربنشین دنیای اسلام مثل کوفه که یکی از مراکز تشیع بوده، با قبایل عرب زندگی میکردند، موالی گفته میشد.
موالیان در دورههای غیر از خلافت حضرت امیرالؤمنین (علیه السلام) نسبت به عربها بهره کمی از بیتالمال داشتند، اما حضرت امیر (علیه السلام) در دوران خلافت خودشان این تبعیضهای اقتصادی را برداشتند و بین عرب و عجم در بهرهبرداری از بیتالمال فرقی نگذاشتند، حتی معروف است که عرب و عجم را به یک چشم میدیدند.
*مردی از تبار آذربایجان/ماجرای نخستین دیدار تمار با امام علی (علیه السلام)
منطقهای که میثم تمار پیش از اسلام ساکن آنجا بود و در آن متولد شده، منطقهای به نام «ران» است که در آذربایجان قرار داشت، البته شهرهایی مانند کرمان و فارس هم در منابع گفته شده، اما در ظاهر، نقل قویتر این است که زادگاه جناب میثم منطقه آذربایجان بوده است، بنابراین میثم تمار، ایرانی و اهل منطقه آذربایجان است.
میثم تمار نیز مانند بقیه موالیان که پس از اسلام برای نزدیکی بیشتر به خاندان طهارت به مناطق عربنشین آمده بودند، به کوفه آمده بود، وی اولین بار امیرالمؤمنین را در کوفه دیدار میکند، در آن زمان میثم غلام یک زن عرب بوده و چون موالی بوده، خدمتگزاری این خانواده را در کوفه انجام میداده است.
بعد از آن امام علی (علیه السلام) میثم را از آن زن عرب میخرد و آزاد میکند، در واقع میثم آزاد شده امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، در دیدار اولی که بین میثم و امام علی (علیه السلام) اتفاق میافتد، حضرت از ایشان میپرسد که اسم تو چیست؟ وی پاسخ میدهد: «سالم». حضرت (علیه السلام) میفرماید: اما پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)به من فرمود که پدرت اسم تو را در ایران و در سرزمین خودت، میثم گذاشته است.
میثم بسیار متعجب میشود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)و جانشین او امیرالمؤمنین (علیه السلام) درست میگویند و اسمش قبلاً میثم بوده است. اما در این منطقه و کوفه هیچ کس این را نمیداند و کسی از این موضوع با خبر نیست.
اسراری که امام علی (علیه السلام) به یار ایرانی خود گفت
*2 رازی که امام علی (علیه السلام) برای تمار بازگو کرد
امام (علیه السلام) به میثم میفرماید: از امروز نامت همان میثم باشد و همان نامی که پدرت بر تو گذاشت و همان نامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)مرا از آن نام باخبرم کرد، حضرت به میثم که نامش را از میثم به سالم تغییر داده بود، دستور میدهد که دوباره به همان نام قبلی برگردد.
میثم تمار یک روز صبح خدمت امام علی (علیه السلام) میرسد و به منزل حضرت (علیه السلام) میرود، حضرت در چشمان میثم خیره میشود و میفرماید: به خدا قسم روزی را میبینم که به خاطر دوستی تو با من، دست و زبانت را میبرند و تو را از نخل آویزان میکنند.
میثم میپرسد: آیا واقعاً این اتفاق میافتد؟ حضرت (علیه السلام) میفرماید: آری! به خدای کعبه قسم که این اتفاق میافتد و این رازی است که پیامبر(صلی الله علیه و آله)به من گفته است، وی در پاسخ به امیرالمؤمنین (علیه السلام) میگوید: هرگز پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)دروغ نمیگوید و من ایمان دارم همان چیزی که شما فرمودید، اتفاق میافتد.
20 سال از این ماجرا میگذرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) و امام حسن مجتبی (علیه السلام) به شهادت رسیدهاند و در این زمان امام حسین (علیه السلام) به امامت رسیدهاند، میثم تمار برای ملاقات امام حسین (علیه السلام) به سمت شهر مدینه حرکت میکند. میثم سراغ خانه امام حسین (علیه السلام) را میگیرد و در آنجا امسلمه، همسر پیامبر(صلی الله علیه و آله)را میبیند.
*امام حسین (علیه السلام) هم مشتاق دیدار «تمار» بود
میثم در مورد امام حسین (علیه السلام) سؤال میکند، نکته جالب اینکه امسلمه به میثم میگوید: امام حسین (علیه السلام) نیز از شما زیاد یاد میکنند، طبیعتاً در دورهای که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کوفه بوده و حسنین (علیه السلام) نیز در کوفه بودند، مطمئناً ملاقاتهایی بین میثم و اباعبدلله اتفاق افتاده بود و وقتی ام سلمه این خبر را به میثم میدهد، میثم خیلی خوشحال میشود و میگوید: دلم میخواهد زودتر امام را ببینم.
امسلمه میگوید: ایشان در منزل تشریف ندارند و به باغشان رفتهاند. میثم به دیدار امام حسین (علیه السلام) میرود و با این دیدار خاطرات امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، در دل امام حسین (علیه السلام) و میثم زنده میشود.
*پیشگویی امام علی (علیه السلام) درباره تمار چه زمانی تحقق مییابد
در نهایت پیشگویی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مورد شهادت میثم تمار میکند، به واقعیت میپیوندد، وقتی عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه میشود، دستور میدهد تا یاران و مرتبطان با امام حسین (علیه السلام) را دستگیر کنند.
میثم نیز دستگیر میشود و هنگامی که با دستان بسته او را به دیدار عبیدالله میبرند، عبیدالله با تمسخر میگوید: این برده ایرانی این قدر مهم شده است که با حسین (علیه السلام) دیدار میکند و وارد نهاد سیاست شده است. همچنین در جایی نقل شده است که ابن زیاد به جناب میثم جسارت میکند و از اینکه میثم با دشمنان خلیفه که یزید بوده، رویارویی میکند و با امام حسین (علیه السلام) ارتباط گرفته، ایشان را مورد آزار و اذیت قرار میدهد.
ابن زیاد تا حدی پیش میرود که میگوید الآن خدای تو کجاست که تو را کمک کند. میثم خون از چهره پاک میکند و میگوید: در کمین تو و دشمنان است. در نهایت میثم اینقدردرشتگویی میکند و پاسخهای دندان شکن به ابن زیاد میدهد که وی میگوید: چطور جرأت میکنی با من اینگونه صحبت کنی؟
میثم میگوید: امیرالمؤمنین (علیه السلام) به من گفته تو زبان مرا میبری و از نخلی آویزانم میکنی و در پایان مرا میکشی، جالب اینجاست که جناب میثم میگوید: حتی من میدانم آن نخل کجاست و آن را میشناسم و اگر بخواهی به تو نشان میدهم.
ابن زیاد برای اینکه امام علی (علیه السلام) را دروغگو خطاب کرده باشد، میگوید: حالا کهاینطور است، من برخلاف آن گفته کار میکنم. اما میثم که ایمان کامل بهائمه خود داشته، میگوید: مولای من هرگز دروغ نمیگوید و این به واقعیتمیپیوندد.
در اینجا عبیدالله، میثم را زندانی میکند، میثم در زندان کوفه شروع به سخنرانی میکند و زندانیان را علیه حکومت مرکزی بنیامیه و یزید و حاکمیت کوفه یعنی عبیدالله بر میشوراند. میثم تمار اینقدر از اینها بدگویی میکند تا نظام سلطه مجبور میشود، وی را از زندان خارج کرده و دست و پایش را بریده و بر نخلی آویزان کند.
میثم تمار هنوز بر بالای دار با دست و پای بریده، دست از برداشتن پرده از چهره کریه نظام سلطه اموی نمیکشد و برای مردم صحبت میکند و ظلم حکومت را افشا میکند تا جایی پیش میرود که در روز سوم همان جا بالای دار عبیدالله مجبور میشود، همان پیشگویی امام علی (علیه السلام) را رقم بزند.
کلمات کلیدی:
شناخت هر واقعه به شناخت جزئیات و مسائل تاریخی آن واقعه وابسته است. حرکت کاروان امام حسین(ع) به سوی کربلا و واقعه عاشورا نیز نیاز به بررسی تاریخی این واقعه و جزئیات مربوط به آن دارد. دکتر محمدرضا سنگری، پژوهشگر تاریخ در مطالعات و پژوهش های عاشورایی خود با استفاده از بررسی منابع مختلف، نکات و اطلاعاتی را از وضعیت حرکت کاروان امام در مسیر مکه تا کربلا نوشته است. در آغازین روز محرم سال 1437 هجری قمری، به بررسی این یادداشت ها درباره 12 منزل حرکت کاروان حسینی می پردازیم.
آنچه در ادامه می خوانید گلچین خبرآنلاین از نکات مهم و خواندنی مربوط به منزلگاه ها از پژوهش های دکتر سنگری است.
گزارشی از وضعیت حرکت کاروان از مکه تا کربلا
مقصد: مقصد کاروان کوفه بود و هسته اصلی کاروان کاملا آشنا به اهداف، برنامه ها و اندیشه های اباعبدالله است. امام تصویری روشن از راه و حتی فرجام آن را بیان کرده بود.
شیوه حرکت: سریع و پرشتاب، پرهیز از درگیری، حرکت از مسیر اصلی، سنجیده و دقیق و با مطالعه مستمر (پرسش از مسافران و بررسی دقیق راه ها و منزلگاه ها).
روش های اطلاعاتی امام: آگاهی بخشی به هم سفران در هر منزل، به ویژه در زمان پیوستن همراهان جدید. امام سجاد (ع) می فرماید: پدرم در همه منازل با اشاره به ماجرای حضرت یحیی، از شهادت خویش می گفت. در طول راه از مسافران کوفه و ساکنان منازل اطلاعات لازم را دریافت می کرد.
وضعیت راه: راه چه از پیش و چه از پس ناامن است. در پشت سر تهدید عمروبن سعید بن عاص حاکم مکه است و در پیش رو نگهبانان و عناصر اموی. شیخ مفید می گوید: «بلافاصله پس از شنیدن خبر حرکت امام حسین (ع) از قادسیه تا خفان و میان قادسیه تا قطقطانه تحت مراقبت شدید حصین بن نمیر، سالار نگهبانان کوفه قرار دارد.»
«در این نقشه منزلگاه های مهم کاروان با علامت مربع مشخص شده است»
عملکرد دشمن: مراقبت از راه های اصلی و فرعی خروجی و ورودی کوفه، محاصره کامل کوفه با حدود چهار هزار نفر برای جلوگیری از ورود کاروان امام، دستگیری و قتل مسافران مشکوک توسط گشتی های اطلاعاتی و حفاظتی عبیدالله زیاد.
نخستین برخورد نظامی: عمروبن سعید-حاکم مکه- برادرش یحیی بن سعید را برای بازگرداندن امام و همراهانش مامور کرد. این گروه راه را بر امام بستند و گفتند: ای حسین، آیا از خدا پروا نمی کنی! از جماعت بیرون می روی و در امت تفرقه می افکنی؟ امام به راه ادامه داد و درگیری با تازیانه اتفاق افتاد که یاران یحی، شکست خوردند. امام در پاسخ یحیی که قیام امام را محکوم کرد این آیه شریفه را قرائت کرد: عمل من از آن من است و عمل شما از آن شما. شما از عملی که می کنم بیزارید و من از عمل شما.
اقدام یزید: یزید به محض اطلاع از حرکت امام، به عبیدالله زیاد نوشت: شنیده ام از مکه قصد سرزمین تو کرده است.
1.در راه نگهبانان قرار بده.
2.جاسوسان بگمار تا مسائل را اطلاع دهند.
3.همه روزه اخبار را برای من بنویس.
4.هرکس با تو جنگ کند با او بجنگ.
بزرگانی که همراه نشدند: 1.محمد حنیفه برادر اباعبدلله الحسین (ع) که دلیل نپیوستن او را برخی عدم توفیق یا هم افق نبودن با شهدای کربلا دانسته اند نیز نوشته اند هنگام خروج امام بیمار بود و برخی گفته اند انگشتانش بر اثر پیچیدن زره، نقص برداشت و توانایی حمل شمشیر نداشت.
2.عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب. وی امام را تایید کرد. در هنگام حرکت اباعبدالله چشمانش دچار کم بینی یا نابینایی شده بود. در هیچ روایتی امام او را دعوت به همراهی نکرد و هیچ معصومی وی را به سب شرکت نکردن در کربلا سرزنش نکرده است. قرائن تاریخی نابینا بودن وی و داشتن راهنما در هنگام حرکت را تصریح کرده است.
3.عبدالله بن جعفر همسر حضرت زینب (ع). وی نیز همچون محمد حنیفه و ابن عباس، موید و طرفدار اباعبدالله بود و فرستاد دو فرزندش برای شرکت در کربلا گواه این فهم و معرفت و تایید است. علت شرکت نکردن او را نابینایی یا کم بینایی نوشته اند.
4.فرزدق شاعر. در بستان بنی عامر نزدیک مکه با امام ملاقت کرد. وی همراه مادرش قصد شرکت در مراسم حج داشت. پس از دیدار با امام و توضیح درباره کوفه و بی وفایی مردم و طرح چند پرسش درباره مناسک حج، از امام جدا شد.
5.ابوسعید خدری. وی یار پیامبر بود و در دوازده غزوه شرکت داشت و در سال 64 یا 74 درگذشت شخصیت برجسته وی را همه ستوده اند. او از ولایت امیر مومنان دفاع کرد. عدم حضور وی در کربلا به درستی معلوم نیست. ائمه او را تایید کرده اند و معلوم می شود عذری مانند پیری و شکستگی، چشم کم سو و ... سبب عدم شرکت اوست.
تعداد منازل راه: تعداد منازل راه را از مکه تا کربلا گوناگون نوشته اند. در برخی منازل امام درنگ کوتاهی داشته و در برخی منازل اتراق کرده است. برخی منازل متعلق به یک وادی با هم ذکر شده است. در بسیاری از کتب تاریخی، درنگ در برخی از این منازل گزارش داده شده است. مثلا منازل 6،7،8،9،10،11،12،14،15،27 (ده منزل) گذرگاه و توقفگاه امام نبوده اند. منزلگاه ها، نقطه های آباد و آبگاه های مناسب در دل بیابان بوده اند ادامه مطلب...
کلمات کلیدی:
متن ادبی شهید حجتالاسلام محمد شیخ شعاعی خطاب به دخترش، از جمله یادگارهای این شهید بزرگوار است.
به گزارش روابط عمومی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان قم، شهید شیخ شعاعی از جمله شهدای بزرگواری است که پس از 29 سال احراز هویت شد. خانواده این شهید عزیز ساکن قم هستند و پس از مراسم تشییع و وداع با پیکر مطهر شهید در قم در روز جمعه 16 مرداد، پیکر این شهر برای تدفین به کرمان منتقل میشود.
وی متولد 1334 در کرمان است و در سال 65 در عملیات کربلای چهار به شهادت رسیده است.
متن ادبی شهید شیخ شعاعی خطاب به والدین و فرزندش چنین است:
پیامی به همسر گرامی و والدین ارجمندم
به دخترم دروغ نگویید!
نگویید من به سفر رفتهام
نگویید از سفر باز خواهم گشت
نگویید زیباترین هدیه را برایش به ارمغان خواهم آورد
به دخترم واقعیت را بگویید،
بگویید بخاطر آزادی تو
هزاران خمپاره دشمن
سین? پدرت را نشانه رفتهاند
بگویید خون پدرت بر تمام مرزهای غرب و جنوب کشورش
پریشان شده است
بگویید موشکهای دشمن
انگشتان پدرت را در سومار
دستهای پدرت را در میمک
پاهای پدرت را در موسیان
سینه پدرت را در شلمچه
چشمان پدرت را در هویزه
حنجر? پدرت را در ارتفاعات الله اکبر
خون پدرت را در رودخان? بهمنشیر
و قلب پدرت را در خونین شهر پرپر کردهاند
اما ایمان پدرت در تمام جبههها میجنگد
به دخترم واقعیت را بگویید!
بگذارید قلب کوچک دخترم ترک بردارد و
نفرت همیشگی از استعمار در آن بدواند
بگذارید دخترم بداند که چرا عکس پدرش را بزرگ کردهاند
چرا مادر دیگر نخواهد خندید
چرا گونههای مادر بزرگش همیشه خیس است
چرا عموهایش، محبتی بیش از پیش به او دارند
و چرا پدرش به خانه بر نمیگردد
بگذارید دخترم بهجای عروسک بازی
نارنجک را بیاموزد
بهجای ترانه، فریاد را بیاموزد
و بهجای جغرافیای جهان،
تاریخ جهان خواران را بیاموزد
به دخترم دروغ نگویید
نمیخواهم آزادی دخترم، قربانی نیرنگ جهانخواران باشد
به دخترم واقعیت را بگویید
میخواهم دخترم دشمن را بشناسد
امپریالیسم را بشناسد
استعمار را بشناسد
به دخترم بگویید من شهید شدم
بگذارید دخترم تنها به دریای خون شهیدان هویزه بیندیشد
سلام مرا به دخترم برسانید
و این اشعار را که نوشتم
برایش نگهدارید که بزرگتر شد
خودش بخواند
شهیدان زندهاند الله اکبر
بخون غلطیدهاند الله اکبر
کلمات کلیدی:
اکنون و پس از گذشت قریب به 25 سال از پیگیری تحدید نسل در کشور، عمده مردم ایران تحت پوشش وسایل و شیوههای متعدد ممانعت از بارداری هستند. اغلب مردم، این وسایل را از بخش دولتی و مابقی از بخش خصوصی دریافت میکنند. اما اطلاع مردم از عوارض متعدد استفاده از روشهای ممانعت از بارداری تا چه حد است و آیا دستگاه بهداشت و سلامت کشور، به وظایفش در آگاهیبخشی بدون غرضورزی به مردم، عمل میکند؟
در یادداشت پیشرو از واقعیاتی علمی درخصوص آنچه «تنظیم خانواده» خوانده میشود، پرده برخواهیم داشت که نگاه شما را تغییر میدهد. با ما همراه باشید با چند نکته درباره عملکرد وزارت بهداشت در حوزه جمعیت و باروری که پیش از این نمیدانستید!
کلمات کلیدی: