سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را از قریش پرسیدند ، فرمود : ] اما خاندان مخزوم : گل خوشبوى قریش‏اند ، دوست داریم با مردانشان سخن گفتن ، و زنانشان را به زنى گرفتن . امّا خاندان عبد شمس : در رأى دور اندیش‏ترند و در حمایت مال و فرزند نیرومندتر . لیکن ما در آنچه به دست داریم بخشنده‏تریم ، و هنگام مرگ در دادن جان جوانمردتر ، و آنان بیشتر به شمارند و فریبکارتر و زشت کردار ، و ما گشاده زبان‏تر و خیرخواه‏تر و خوبتر به دیدار . [نهج البلاغه]
بیستجان لنجان
 
نام علی(ع) در انجیل هم هست.

شب عید آن هم عید غدیر، تصمیم گرفتم فقط چند خط بنویسم اول گفتم خطبه ای از نهج البلاغه بعد گفتم غدیر، دیگه توی کتابها می گشتم که دستم رفت به کتاب کوچکی به نام علی (ع) و پیامبران. خواندم و مقدمه مولف یعنی "حکیم سید محمود سیالکوتی" رو اینجا نوشتم:

در انجیل صحیفه غزل غزلات چاپ لندن، سال 1800 میلادی، باب 5 آیه 1-10 سخنانی از حضرت سلیمان (ع) راجع به پیامبر خاتم (ص) و جانشینی امیر المومنین (ع) به طور غیر صریح دارد تا در آخر، صریحا می فرماید:

خلو محمدیم" ma·??·mad·dîm;: «او دوست و محبوب من محمد (ص) است»

و همچنین لفظ (ایلیا) یا (ایلی) یا "آلیا" که در کتب مقدس آمده مخالفان می کوشند ثابت کنند مراد از آن خدا یا مسیح یا الیاس و یا یوحنا است نه علی (ع)؛ اما  یکی از روحانیون با انصاف مسیحی که دراین باره تحقیق کرده می گوید:

Mr.j-b-Galidon:

In the language of oldest and present habrew the word (ALLIA) or (ALLIEE) is not in the meanings of god or alla but this word is showing that in next and last time of this word any one will become nominates allis or ailee1

«در زبان های عبرانی باستانی کلمه (ایلیا) یا (ایلی) به معنای خدا، یا (الله) استعمال نشده و نمی شود، بلکه کلمه مذکور، نشان می دهد که در زمان آینده یا آخر الزمان، شخصی خواهد آمد که نامش ایلیا یا ایلی باشد.»

………………………………………………

چاپ لندن سال 1908 میلادی جلد اول صفحه428 a note book on old and new testaments of Bibl. 1.

ali 

***********

وظیفه ایی خطیر و رسالتی بس سترگ.

تا حال،نگرانی در کار نبود. در گیرودار سلطه دشمن و در وانفسای تنهایی و غربت،چنین ملاحظاتی نبود.

همیشه در هنگامه های نبرد با تعداد اندکشان، بدخواهان را با خواری و ذلت،فراری می دادند، ... اما اینک،آن شرار گرم شوق و آن پرچم بلند در جنبش، سنگینی گرفته بود...و زمانه عبوس تر...

نگرانی ها

آری، گرچه تصویر آسمان در متن گرم و پرشور صحرا و حرکت حاجیان، عشق را و امید را سایه میزند،ولی... ولی محمد میداند که این آخرین حج وی است... چه حالتی دارد؟ از سویی شور و عشق و از طرفی نگران و اندیشناک دستاوردهای این میراث عظیم... اینان که مخاطبان آیاتند تا چندی پیش به دخترانشان رحم نمی نمودند، و در گنداب فساد و هرزگی و اشرافیت،غوطه میخوردند،و حال،این پیامبر رحمت،ایشان را به اوجی فرا آورده که چرخ های عظیم ترین حرکت های تاریخ را به جنبش آورده اند. ولی از انسو فتنه ها در کمین و مانداب های تیره دنیا پرستی و قلدری و دین فروشی،زیر غبار جهل وعصبیت،دام ها گسترده، و آشوب رسوایان-چونان پاره های شب تار – گوشه گرفته اند، تا در فرصتی مناسب ضربه ها را فرود آورند.

باز آیه بر محمد فرو می آید:

"فرمانم را اجرا کن.پیامم را برسان که و گرنه، بار رسالت بر زمین مانده است و کاری به سامان نرسیده است"

در تابش هماره خورشید

محمد گویی در یک نظر و به الهام، علی (ع) را در صحنه هایی از کعبه و حرا و بدر و احد و در گذشت ها و فداکاری ها و مهرش نگریست. آنگاه ،دل آرام و مصمم،بار را ،بار سنگین امامت را به وی سپرد. و بدین سان دشتی که دیروز گمنامش، کندی و سستی قافله ها را می زدود، امروز طلوع آفتاب ولایت را بستر شد... بدین سان بود که پیامبر،ندا کرد: آنها که بی میثاق با علی (ع) رفته اند،بازگردند،...و اینگونه بود که با اشارت محمد، از عالم و آدم آهنگ اجابت و سرود پذیرش برخاست. بیراهه ها نهاده شد و حجت با جانشان بیامیخت. راستی را،مگر خورشید در غروب،ماه را به نور افشانی نمیگمارد؟ و مگر دریا ابر را از خود وبرای خود غنا نمی بخشد؟ محمد؛ علی (ع) را که نیکوترین کارنامه را عرضه کرد. ملجا و پناه دردهای مردم و بن بست شکن فتنه ها نهاد. علی (ع)، همو که از خردی در دامان محمد پرورش یافته بود، همو که جان و روحش را محمد پرورید، و از حرا و صحرا تا خانه و کعبه ،همدوش و همگام و هم راز و هم پیمان او بود. او که از کودکی با روح اسلام نفس کشید، همانکه در میان مردم پیش از همه به اسلام گروید.

علی(ع)؛

آنکه دین و جان و روحش را از او خریده بود. او که در کعبه پا به جهان نهاد،و چشم نگشود، تا رو در روی محمد (ص)، و چهره بر چهره محمد (ص)، و دیده بر دیده محمد (ص) گشاید. آری ،او که روزی بر بالا بلند شانه های پیامبر،فراز آمد، و در کعبه بتان را فروشکست امروز نیز_ چون خورشیدی _ برآن اوج و بلند گنبدستان توحید جای گرفت. آخرین بیعت در حضور رسول اکرم (ص)برگزار گردید. ولی آخرین اراده محمد(ص) انجام نشد.

دستی به هوا رفت و دو پیمانه به هم خورد
در لحظه «می» نظم دو تا شانه به هم خورد
دســـتور رســـــــید از ته مجلس به تسلسل
پیمانه «می» تا ســـــــر میخانه به هم خورد
دستی به هوا رفت و به تایــیـد همان دست
دست هـــــمـــــه قوم صمیمانه به هم خورد
«لبـــیـــک علی » قطره باران به زمین ریخت
«لبــــیـــک علی» نور و تن دانه به هم خورد
یک روز گذشت و شب مستی به سر آمد
یعنی سر سنگ و سر دیوانه به هم خورد
پس باده پرید از سر مستان و پس از آن
بادی نوزید و در یک خانه به هم خورد

....................................................................................................................................................

  • الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیر المومنین علی بن ابی طالب...

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خدادادموذنی بیستگانی 91/8/16:: 9:38 صبح     |     () نظر
درباره

بیستجان لنجان

وضعیت من در یاهـو
خدادادموذنی بیستگانی
ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کن باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن این خاک تشنه بی‌تو به باران نمی‌رسد باغ خزان زده به بهاران نمی‌رسد خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست تنها تو منجی بشر و آدمیتی اصلاً تویی که فلسفه‌ی خاتمیتی تو سِرّ سجده‌های ملائک بر آدمی تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی ماتمکده‌ست کعبه‌ی بی‌تو، خلیل عشق چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق با صد هزار جلوه‌ی مشهود می‌رسی با نغمه‌ی الهی داوود می‌رسی موسی شدی و طور به سویت شتافته‌ست نیل است که به شوق تو سینه شکافته‌ست سیمای تو ز یوسف مصری ملیح‌تر همراه تو مسیح و تو از او مسیح‌تر آیات حسن و فضل و کمال تو بی‌حد است خوی و خصال تو همه عین محمد است همراه توست معجزه‌های محمدی داری به روی شانه عبای محمدی مولا بیا به دین بده روح دوباره‌ای با ذوالفقار فتح، شکوه دوباره‌ای برپاست نهروان و جمل‌های دیگری بیت الحرام و لات و هُبَل‌های دیگری هر سنگ را نگاه تو سجّیل می‌کند یا هر پرنده را چو ابابیل می‌کند باز آ که دست ظلم و ستم را قلم کنی باز آ که باز عدل علی را علم کنی باز آ که در مدینه قیامت به‌پا شود صحن و سرای حضرت زهرا بنا شود در چشم تو شکوه الهی خلاصه است صلح و جهاد تو همه عین حماسه است در هر نگات نور خدا موج می‌زند امید سیدالشهدا موج می‌زند آمیزه‌ی صلابت و احساس دیدنی‌ست در قامتت رشادت عباس دیدنی‌ست سمت تو آب‌های روان سجده می‌کنند بر خاک پات مُلک و مکان سجده می‌کنند بی‌انتهاست نامتناهی‌ست علم تو آئینه‌ی علوم الهی‌ست علم تو تا واژه واژه‌ات ملکوت حقایق است در هر نگات جلوه‌ی صد صبح صادق است داری به دوش پرچم باب الحوائجی در دست توست خاتم باب الحوائجی چشم رئوف توست بهشت برین ما نور ولایتت شده حصن حصین ما دلبستگی به رحمت تو در نهاد ماست پلکی بزن، نگاه تو باب المراد ماست شوق تو در هدایت ما بی‌نهایت است چشمان روشن تو چراغ هدایت است برپا شده‌ست در دل عالم چه محشری دیگر بتاب ماه خدا! یابن عسکری من تشنه‌ی نگاه توأم أیها العزیز دلتنگ روی ماه توأم أیها العزیز تا کی نصیب ماست «اَرَی الخَلق» و «لا تُری» کی می‌شود نوای «اَنا المَهدی» تو را … از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان «عَجّل عَلی ظُه
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها
آهنگ وبلاگ