آیت الله کاشف الغطاءیک شب برای نماز شب بیدار شد و پسر جوانش رو بیدار کرد تا به حرم امیرالمومنین علیه السلام برای نماز و عبادت بروند.
از خواب بیدار شدن سخت هست. پسرشون گفت امشب من آماده نیستم، صبح برای نماز صبح به حرم خواهم آمد! اما آیت الله کاشف الغطاء فرمود کار مهمی دارم و صبر میکنم که بیدار بشی تا با هم برای نماز شب حرکت کنیم.
کنار صحن مطهر حرم که رسیدند آنجا مرد فقیرى را دیدند نشسته و گدایى میکنه!
آن عالم بزرگوار ایستاد و از فرزندش سئوال کرد: " این شخص در این وقت شب براى چه اینجا نشسته است؟"
گفت:" براى گدایی از مردم "
فرمود:" آیا چه مقدار پول ممکن است از طرف رهگذران عاید او گردد؟"
گفت: " شاید (به پول امروز) حدود صد تومان
فرمود:" درست فکر کن ببین این آدم براى یک مبلغ بسیار اندک کم ارزش دنیا آن هم محتمل در این وقت شب از خواب و آسایش خود دست برداشته و آمده در این گوشه نشسته و دست گدایی بسوى مردم دراز کرده است. آیا تو به اندازه ى این شخص اعتماد به وعده هاى خدا درباره ى شب خیزان و متهجدان ندارى که فرموده است:
فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (سجده 17)
پس هیچ کس نمىداند چه چیزى از روشنى چشمها به پاداش آنچه انجام مىدادند برایشان نهفته شده است
منبع:عمارنامه
کلمات کلیدی: