سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، زمام دار و کردار، راننده و نفس(مرکبی) سرکش است . [امام علی علیه السلام]
بیستجان لنجان
 
الهی پیرشی

پیری

چند روز پیش سر کوچه، پیرمرد ضعیفی را دیدم که کمرش خمیده‌ی خمیده بود. تقریبا حالت زاویه‌ی نود درجه. توان بلند کردن سرش را نداشت که ته کوچه و یا چند متر آن‌طرف‌تر را ببیند. سرش پایین بود و فقط جلوی پایش را می‌دید. عصایی به دست داشت و آرام آرام حرکت می‌کرد. پاهایش آنقدر بی‌رمق بودند که روی زمین کشیده می‌شدند تا قدمی بردارد.

عجله داشتم. از طرفی خجالت می‌کشیدم که از پیرمرد جلو بزنم. واقعا خجالت می‌کشیدم. بالاخره سرم را پایین انداختم و آرام از کنارش رد شدم. دلم گرفت. داشتم حساب می‌کردم که چقدر طول می‌کشد این پیرمرد بیچاره به خانه‌اش برسد؟ آن‌هم با چه زحمت و مشقتی. بعد یاد پدربزرگم افتادم که چند سالی است کلا راه رفتن یادش رفته. به دیوار نمی‌تواند تکیه کند چون این‌طرف و آن‌طرف خم می‌شود. حتی قدرت بلند کردن یک قاشق را هم ندارد…

بچه که بودم بزرگترها همیشه این دعا روی لبشان بود که «الهی پیر شی!» آن موقع تعجب می‌کردم که چرا این دعا؟ چرا باید دعا کنیم که کسی پیر شود؟ بعدا فهمیدم که منظورشان از پیری، عمر دراز است…

به هرحال قرار نیست تا ابد جوان باشم. آن پیرمرد هم همیشه خمیده نبود. روزی روزگاری مثل من جوان بود. شاید سرحال‌تر از من. در کار خدا نمی‌شود دخالت کرد، ولی من واقعا از پیر شدن به معنای «ضعیف شدن و زمین‌گیر شدن» می‌ترسم و این را می‌دانم که آدم از هر چیزی بترسد گرفتارش می‌شود!

منبع:عمارنامه


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خدادادموذنی بیستگانی 91/3/7:: 11:50 صبح     |     () نظر
درباره

بیستجان لنجان

وضعیت من در یاهـو
خدادادموذنی بیستگانی
ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کن باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن این خاک تشنه بی‌تو به باران نمی‌رسد باغ خزان زده به بهاران نمی‌رسد خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست تنها تو منجی بشر و آدمیتی اصلاً تویی که فلسفه‌ی خاتمیتی تو سِرّ سجده‌های ملائک بر آدمی تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی ماتمکده‌ست کعبه‌ی بی‌تو، خلیل عشق چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق با صد هزار جلوه‌ی مشهود می‌رسی با نغمه‌ی الهی داوود می‌رسی موسی شدی و طور به سویت شتافته‌ست نیل است که به شوق تو سینه شکافته‌ست سیمای تو ز یوسف مصری ملیح‌تر همراه تو مسیح و تو از او مسیح‌تر آیات حسن و فضل و کمال تو بی‌حد است خوی و خصال تو همه عین محمد است همراه توست معجزه‌های محمدی داری به روی شانه عبای محمدی مولا بیا به دین بده روح دوباره‌ای با ذوالفقار فتح، شکوه دوباره‌ای برپاست نهروان و جمل‌های دیگری بیت الحرام و لات و هُبَل‌های دیگری هر سنگ را نگاه تو سجّیل می‌کند یا هر پرنده را چو ابابیل می‌کند باز آ که دست ظلم و ستم را قلم کنی باز آ که باز عدل علی را علم کنی باز آ که در مدینه قیامت به‌پا شود صحن و سرای حضرت زهرا بنا شود در چشم تو شکوه الهی خلاصه است صلح و جهاد تو همه عین حماسه است در هر نگات نور خدا موج می‌زند امید سیدالشهدا موج می‌زند آمیزه‌ی صلابت و احساس دیدنی‌ست در قامتت رشادت عباس دیدنی‌ست سمت تو آب‌های روان سجده می‌کنند بر خاک پات مُلک و مکان سجده می‌کنند بی‌انتهاست نامتناهی‌ست علم تو آئینه‌ی علوم الهی‌ست علم تو تا واژه واژه‌ات ملکوت حقایق است در هر نگات جلوه‌ی صد صبح صادق است داری به دوش پرچم باب الحوائجی در دست توست خاتم باب الحوائجی چشم رئوف توست بهشت برین ما نور ولایتت شده حصن حصین ما دلبستگی به رحمت تو در نهاد ماست پلکی بزن، نگاه تو باب المراد ماست شوق تو در هدایت ما بی‌نهایت است چشمان روشن تو چراغ هدایت است برپا شده‌ست در دل عالم چه محشری دیگر بتاب ماه خدا! یابن عسکری من تشنه‌ی نگاه توأم أیها العزیز دلتنگ روی ماه توأم أیها العزیز تا کی نصیب ماست «اَرَی الخَلق» و «لا تُری» کی می‌شود نوای «اَنا المَهدی» تو را … از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان «عَجّل عَلی ظُه
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها
آهنگ وبلاگ