اصفهان جان جهان است و بهشت ایین است
ویژه اکنون که بهار و مه فروردین است
باغ و گلگشت و چمن در اثر ابر بهار
رشک فردوس برین از سمن ونسرین است
همچو گیسوی زرافشان بتان گاه غروب
نو عروس فلکی پرتو ان زرین است
برف بر قله کوه است عیان از ره دور
وه که این منظره اندر خور بس تحسین است
آب چون عمر گرانمایه شتابان گذرد
داند این نکته هر انکس که حقیقت بین است
ای جوان قدر جوانی خود امروز بدان
که ترا پند حکیمانه پیران این است
خواهی ار نام نکو کسب هنر کن ای دوست
ورنه خود زندگی بی هنران ننگین است
هیچ نادان نشنیدم که به دانا پیروز
چیره گنجشک شنیدی تو که بر شاهین است
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
هر که در خواب بمانده است بر او نفرین است
اصفهانا به تو نازم که به لنجان زادم
هم در ان جای بمیرم که به مهر اذین است
اصفهان نصف جهان است نباشد به گزاف
من بر انم که جهان جمله جی دیرین است
مردمانش همه اهل هنر و با ادبند
پسر و دخترشان را سخن شیرین است
پایه دانش و فرهنگ و هنر پایه مهر
جای دانشگه و دانشکده ها چندین است
اصفهانی خردمند و خداجو انست
که نکوگوی و نکو خوی و نکو ایین است
زنده رود از وسط شهر خرامان گذرد
گردش ساحل این رود بسی سنگین است
پل بسیار نهاده است بر این رود بزرگ
کاخ بسیار بنا گشته چو حور العین است
هتل و مدرسه و مسجد و عالی قاپو
یادگار صفوی ها ز پی قزوین است
اصفهان در دل ایران دهمت دست خدا
شاد زی زانکه توان خردت بالین است
ای خدا کشور ایران ز بلا دور دار
تا به گیتی سخن از مهر و مه و پروین است
چامه گر ناسره افتاده بر ان خرده مگیر
که مرادیان بسی در گرو تمرین است.
منبع:کلوب دات کام
کلمات کلیدی: