سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از خنده زیاد برحذر باش که دل را می میراند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
بیستجان لنجان
 
برسردوراهی علم یاثروت

هممون یادمون میاد وقتی بچه بودیم ویه موضوع انشای مشترک :

 "علم بهتر است یا ثروت؟ "

اون روزا هیچ وقت نفهمیدم حقیقتاً کدوم بهتره . پیش خودم فکر می کردم هرکدوم یه مزیت

هایی داره ، نمی شه یکی رو به طور کلی رد ودیگری رو قبول کرد. تا اینکه چند وقت پیش

جواب این سؤالم رو از جایی گرفتم که بی تردید بهترین و کامل ترینه و جای هیچ شبهه ای

رو باقی نمی ذاره .

توی حکمت 147 نهج البلاغه خوندم که مولا علی (ع) در قبرستان کوفه به کمیل بن زیاد

 فرمودند :

ای کمیل ! دانش بهتر از مال است ، زیرا علم نگهبان توست و مال را تو باید نگهبان باشی ؛ مال با بخشش

کاستی پذیرد اما علم با بخشش فزونی گیرد ؛ و مقام و شخصیتی که با مال به دست آمده با نابودی مال ، نابود

می گردد .

 ای کمیل بن زیاد ! شناخت علم راستین ( علم الهی ) آیینی است که به خاطر آن پاداش داده می شود و انسان

 در دوران زندگی با آن خدا را اطاعت می کند و پس از مرگ نام نیکو به یادگار گذارد . دانش فرمانروا  و

مال فرمانبر است .

ای کمیل ! ثروت اندوزان بی تقوا مرده اند ،گرچه به ظاهر زنده اند اما دانشمندان تا دنیا برقرار است زنده اند،

بدن هایشان گرچه  در زمین پنهان اما یاد آنان در دل ها همیشه زنده است.

منبع:بسیج دانشجویی


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خدادادموذنی بیستگانی 91/9/22:: 9:12 عصر     |     () نظر
 
شمرها این گونه اند

شمرها غربال شدگان صافی های نوراند.تاریکی وجودشان خاکستر مرگ است که در تار و پود ننگ و بدنامی سرشته شده و گذر زمان و بالا و پائینی روزگار،پرده از چهره ی گرگ سیرت آنان برخواهد داشت.

شمرها به هزار و چند چهره بازی خورده و به چندین هزار قیافه در می آیند،اما این مکتوب ابدی شان است که در گذر غربال تاریخ،رسواشدگانی بی سرپناهند.غربال زمان،درگاه روشنایی و تاریکی است؛و وای بر فرو اُفتادگان...

قال علی (ع):«أَلا وَ إنَّ بَلِیَّتکُم قَد عَادَت کهیئَتِها یَومَ بَعَثَ اللّه نَبیَّهُ(ص) وَ الَّذِی بَعَثهُ بالحَقِّ لَتُبلبلنَّ بَلبلَةً وَ لتُغَربَلُنَّ غَربَلَةً وَ لتُسَاطُنَّ سوط القدر،حَتَّى یَعُودَ أَسفَلُکم أعلاکُم وَ أعلاکُم أسفَلَکُم وَ لیَسبقنَّ سابقُونَ کانُوا قصَّرُوا وَ لیُقصِّرنَّ سَبَّاقُونَ کانُوا سَبقُوا وَ اللَّه ما کَتمتُ وَشمَةً وَ لا کذبتُ کِذبَةً:بدانید که بلای شما،بازگشته است،مانند آن امتحانی که در روز بعثت رسول الله(ص) بود.سوگند به آن کسی که او را به حق مبعوث کرد،به هم خواهید خورد و غربال خواهید گردید و جدا خواهید شد تا پایین ترین،بالاترین و بالاترین،پایین ترین شود و جلو خواهد افتاد،کسانی که عقب مانده اند و عقب خواهند ماند،پیشتازانی که جلو افتاده اند .به خدا قسم! هرگز حقیقتی را پنهان نکردم و هیچ گاه دروغی نگفتم».1

شاخصه ی بزرگ شمرها،دورماندگی و واماندگی از «ادب» است.شمرها بر مسلک دوری از ادب روزگار می گذرانند و سرانجام،محبوس و شکست خورده این راه تاریکند.ادب،گم شده ی حیات شمرهاست؛و همین دوری از ادب است که شمرها را خالدین اسفل السافلین خواهد بود. ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خدادادموذنی بیستگانی 91/9/22:: 5:1 عصر     |     () نظر
 
روضه خوانی آیت الله مرعشی برای جوان مست

 

به گزارش فرهنگ نیوز :حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمود مرعشی نجفی پسر ارشد آیت الله العظمی مرعشی نجفی‌(ره) که نزدیک به پنجاه سال از عمر با برکت پدر را درک کرده است،در بیان خاطره ای زیبا از زندگی زاهدانه این عالم ربانی نقل کردند که یک شب آیت الله مرعشی نجفی به مراسم عقد یکی از آشنایان دعوت می‌شود و مهمانی طول می‌کشد، موقع برگشتن در تاریکی با یک جوان مست عربده کش مواجه می‌شوند.

جوان با تحکم می‌گوید: شیخ از کجا می‌آیی؟

ایشان هم جریان را توضیح می‌دهند؛ جوان مست می‌گوید: شیخ برایم روضه بخوان! آقا بهانه می‌آورند که اینجا منبر و چراغ و روشنایی نیست که روضه بخوانم. جوان روی زمین افتاده و می‌گوید: خوب این هم صندلی بنشین روی گرده من. پدرم می‌گفت؛ نشستم روی گرده این جوان مست، تا گفتم یا اباعبدالله، شروع کرد به گریه کردن به حدی که شانه‌هایش تکان می‌خورد و مرا هم تکان می‌داد، چنان که من از گریه او متاثر شدم، فکر کردم اگر این طور پیش برود او غش می‌کند، روضه را خلاصه کردم. ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خدادادموذنی بیستگانی 91/9/22:: 4:59 عصر     |     () نظر
 
ظهورهمین جمعه است

شب جمعه ای می نویسم به یاد فردایی که در فرهنگ ما روز دید و بازدید، بخور و بخواب و در مجموع "یک روز تعطیل" در هفته است...
نوشته ای برای همه روزهای هفته،‌ که به یاد جمعه ی موعود می نویسم،‌ جمعه ای که شاید درک نکنم آن را، و ادعا کنم به انتظار نشستنش را، اما، از همین لحظه که برای آقای آن روز می نویسم، خود را سرباز جان بر کفی احساس می کنم، که لیاقت شهادت را در رکابش، با همه وجودش از خداوند بزرگ استدعا می کند...
می گفتم...
فردا برای ما شاید همان جمعه ای است که گفته شد، اما ممکن است همین فردا،‌ همین جمعه ای که مانند همه روز های دیگر خدا برای ما، به روزمرگی خواهد آمد و خواهد گذشت و اثری از آثارش بر جا نخواهد ماند، همان روز ظهور باشد، منتهای آرزوی همه اولیا و اوصیای خدا، و نور چشم همه چشم انتظاران رهایی از ظلمت ها و منتهای آرزوی همه روندگان راه رسیدن به انوار خداوندی...
شاید طلوع فردا، همان طلوعی باشد که بر زمین و زمان خواهد بالید، همان طلوعی که اگر یک روز هم مانده باشد به پایان زندگی جهان، بر صفحه روزگار پدید خواهد آمد...
و ما اگر مانند همیشه، چون مورچگانی که طبق معمول زندگی لاشعوری خویش و به عادت و غریزه، پای بر صفحه زندگی می گذارند، و بر طبق عادت همیشگی خویش، دنبال ذره ای برای انبار کردن هستند، زندگی آغاز کنیم، چگونه درک خواهیم کرد، لحظه های نابی را که، قرن هاست بشر چشم از آمدنش بر نمی دارد...؟
احساسم می گوید روزگاری نه چندان دور از ما، کوفیان از ما به امام خویش چشم به راه تر بودند تا ما، که دیگر ادعای انتظار را نیز درست نمی دانیم... و آن این شد که گفته اند و این چه خواهد شد،‌خدا می داند...
این جمله را بر سنگ ذهن خویش با ضربه های چکش اعتقاد محکم بکوبیم...
این جمعه...
شاید همان روز وعده داده شده باشد...

امام زمان

 

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خدادادموذنی بیستگانی 91/9/18:: 8:30 صبح     |     () نظر
 
استاد فرشچیان وماجرای تابلوی عصر عاشورا

 

asr-ashora

 

چهار ساله بودم. روی زمین می نشستم و نقش های قالی را روی کاغذ می کشیدم. پدرم هم از این وضعیت راضی بود. پدرم نماینده شرکت فرش در اصفهان بود. استادی بود که برای ایشان نقش فرش می کشید. یک بار پدرم مرا پیش او برد. استاد، نقش یک آهو را به من داد و گفت از روی آن نقاشی کن. تا صبح فردا حدود دویست طرح در اندازه ها و جهت های مختلف کشیدم. برای استاد باور کردنی نبود.
· هنرجویان امروز بعد از اندک زمانی خدا را هم بنده نیستند. من آنقدر رنگ برای استادم سابیدم که کف دستهایم پینه بست.
· سه سال پیش از انقلاب، روز عاشورا، مادرم گفت: برو روضه گوش کن تا چند کلام حرف حساب بشنوی. گفتم: من حالا کاری دارم بعد خواهم رفت. رفتم اتاق، اما خودم ناراحت شدم. حال عجیبی به من دست داد، قلم را برداشتم و تابلو" عصر عاشورا" را شروع کردم. قلم را که برداشتم همین تابلو شد که الان هست، بدون هیچ تغییری. الان که بعد از سی سال به این تابلو نگاه می کنم، می بینم اگر می خواستم این کار را امروز بکشم، باز هم همین تابلو به وجود می آمد، بدون هیچ تغییری. یک چیزی دارد این تابلو که خود من هم گریه ام می گیرد. در این تابلو مایه اصلی تصویر گرایی، مرکز تصویر دیده نمی شود. جایش خالی است. امام حسین که محور اصلی این تابلوست در اثر دیده نمی شوند.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خدادادموذنی بیستگانی 91/9/4:: 9:38 صبح     |     () نظر
 
خونی که بر زمین کربلا ننشست/شهادت طفل شش ماهه حضرت ابا عبد الله

 «عبدالله بن الحسین» طفل شیرخوار امام حسین(علیه السلام) مشهور به «علی اصغر» بود. نام مادرش «رباب» دختر «امرء القیس بن عدی بن اوس بن جابر بن کعب بن علیم بن جناب بن کلب» بود. مادر رباب «هند الهنود» دختر «ربیع بن مسعود بن مضاد بن حصن بن کعب بن علیم بن جناب»(1) بوده است. در واقع «جناب» جد اعلای پدری و مادری حضرت علی اصغر(علیه السلام) می‌باشد.

عبدالله در مدینه النبی(علیه السلام) ولادت یافت.(2) سماوی می‌گوید: این که برخی گفته‌اند علی اصغر در کربلا ولادت یافته است، چندان درست نیست. در مدح رباب همسر گرامی او شعری به امام حسین(علیه السلام) داده شده است:
«اعمرک اننی لاحب دارا                                     تکون بها سکینة والرباب
  احبهما و ابذل جل مالی                                   و لیس لعاتب عندی عتاب(3)
«به جانت قسم، من خانه‌ای را دوست دارم که در آن سکینه و رباب باشند؛
آنها را دوست دارم و تمام مالم را برای آنها خرج می‌کنم و هرگز خسته کننده‌ای مرا خسته نخواهد کرد.»
امرء القیس سه دختر خود را در مدینه به ازدواج حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) و امام مجتبی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) در آورد که عبدالله و سکینه حاصل ازدواج رباب با امام حسین(علیه السلام) است.(4)
 
وداع امام با شیرخواره(علیه السلام)
اصفهانی و طبری و دیگران گزارش کرده‌اند: که امام حسین(علیه السلام) از حیات خود مأیوس شده بود.(5)(یعنی می‌دانست که دیگر آخر عمرش است) آن حضرت به سوی خیمه‌گاه بازگشت و آل ابیطالب همگی به شهادت رسیده بودند. آن حضرت در برابر خیمه‌ها نشست (6) تا قدری بیاساید. طفل خود - علی- را طلب کرد تا با او وداع کند. خواهرشان حضرت زینب (سلام الله علیها) آن شیرخواره را در دست گرفت و در دامان امام نهاد. امام او را در دامن خود نشانید و بوسید.(7) پس از آن فرمود: بعدا لهولاء القوم اذا کان جدک مصطفی خصمهم(8)؛ این قوم از رحمت الهی دور باشند، هنگامی که جدت مصطفی دشمن آنها باشد» سپس امام، علی را به سوی قوم آورده و برای او طلب آب کردند.

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خدادادموذنی بیستگانی 91/9/4:: 9:37 صبح     |     () نظر
 
بیان شهادت امام حسین (ع) در زیارت ناحیه مقدسه

 

بی‌گمان کربلا و عاشورا صحنه حضور شر مطلق و خیر مطلق و تقابل همیشگی آنها است خیر با تمام قامت و شر نیز باتمام زشتی و پلشتی خود پا به‌آوردگاهی گذاشتند که تا ابد لکه ننگی بر دامن فزون‌خواهی آنان خواهد بود که سرمست قدرت شدند و خدا را از یاد بردند.

«ولعن‌الله شمرا»«فرازی از زیارت عاشورا»

یاحسین(ع)

شمر که بود؟

شمر از افراد پرخاشگر و سست ایمانی بود که در لشکر حضرت علی‌(ع) حضور داشت در جنگ صفین ضربه‌ای از سپاه شام خورد و مجروح شد و بعد از آن به گروه خوارج پیوست.

پس از این‌که عبیدالله فرمانروایی کوفه را بر عهده گرفت، شمر یکی از ملازمان وی شد هنگامی که به عبیدالله پیشنهاد گردید که امام حسین‌(ع) را به یکی از شهرهای مرزی مملکت اسلامی تبعید کند و از کشتن ایشان و فرزندان و اصحاب ایشان صرف نظر نماید، شمر اولین کسی بود که لب به اعتراض گشود و گفت: اگر همین الان که امام حسین‌(ع) در محاصره قرار دارند، در مورد ایشان تصمیم‌ نگیری، دیگر نمی‌توانی بر آنها چیره گردی اگر امام حسین‌(ع) و اصحابش را به منطقه‌ای دور دست تبعید کنی، در آنجا به تقویت نیرو پرداخته و علیه تو قیام خواهند کرد، سخن شمر در عبیدالله اثر کرد شمر مامور شد تا به نزد عمربن‌سعد رفته و از او بخواهد تا هر چه زودتر کار را یکسره کند و اگر ابن سعد در این کار کوتاهی نمود او را به قتل رسانده و فرماندهی لشکر را بر عهده گیرد عمر سعد فرمان عبیدالله را پذیرفت و شمر را به فرماندهی پیاده نظام منصوب کرد.

خطبه امام حسین (ع) در عاشورا

در روز عاشورا امام حسین‌(ع) خطبه‌ای برای لشکریان عبیدالله خواندند و دشمنان را به رعایت حق و پذیرفتن خدا دعوت کردند.

پس از آن امام حسین‌(ع) ارتباط خود را با پیامبر‌(ص) حضرت فاطمه‌(س)‌، حضرت علی‌(ع)، حضرت حمزه، حضرت جعفر طیار و … بیان داشتند و از لشگریان خواستند تا دست از خون‌ریزی بردارند.

سخنان بی شرمانه شمر

شمر که احساس کرد، صحبت‌های امام حسین‌(ع) ممکن است در لشگریان اثر بگذارد، خطبه حضرت را قطع کرد و جملاتی بر زبان راند که کفر و نقاق او را آشکار می‌کند شمر در صحبت‌های خود گفت:‌ اگر چنین است که تو می‌گویی، پس بدان که من هرگز خدای را با عقیده راسخ عبادت نکرده‌ام.

پس از آنکه تیرهای دشمن دین بر بدن پاک زاده رسول‌(ص) اصابت کرد و ایشان بر زمین افتادند شمر فریاد زد منتظر چه هستید، او را بکشید لشگریان بر امام حسین(ع)‌ حمله کردند، ولی کسی جرات کشتن امام حسین‌(ع) را نداشت برخی از مورخین نوشته‌اند شمر روی سینه امام ‌(ع) نشست و محاسن آن بزرگوار را گرفت و چون خواست امام را به قتل برساند امام به او گفتند: آیا می‌دانی چه کسی را می‌کشی؟ شمر جواب داد: آری تو فرزند علی و زهرایی و جدت محمد مصطفی است ولی من از کشتن تو باکی ندارم.

بیان شهادت امام حسین (ع) در زیارت ناحیه مقدسه

امام زمان‌(عج) در زیارت ناحیه مقدسه این مصیب عظمی را این چنین شرح می‌دهند: وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ، وَ مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِک َ ، قابِضٌ عَلى شَیْبَتِک َ بِیَدِهِ ، ذابِـحٌ لَک َ بِمُهَنَّدِهِ.

شمر بر روی سینه حضرت نشسته بود و شمشیرش را بر گلوگاه او نشانده بود و از خون گلویت سیراب می‌کرد با دست پلیدش محاسن شریف ترا گرفته و با شمشیر تیزش سر از بدنت جدا می‌کرد.

بعد از این‌که مختار ثقفی برای خونخواهی اباعبدالله‌(ع) قیام کرد، شمر از کوفه فرار کرد تا اینکه سپاهیان مختار او را در قریه‌ای محاصره کردند.

یاران شمر همگی پا به فرار گذاشتند تا اینکه شخصی به نام ابن ابی‌الکنود به زندگی سراسر ننگین و پلید او خاتمه داد.

منبع : زیارت عاشورا و آثار شگفت، سید علی ابطحی

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خدادادموذنی بیستگانی 91/9/1:: 9:15 صبح     |     () نظر
 
خواهرم حجاب

خواهرم! حجاب باله های شنا به سوی سرچشمه هستی است و پوشش های مهیج وزنه های سنگینی است که زن را غریق ژرفای مهیب دنیا خواهد کرد. نمونه های به حق پیوسته فرشته های حجاب را مشاهده کن که چگونه بر اجساد کنیزکان شیطان نگاه هایی عبرت آمیز دارند و بر هدایت خویش دل به سپاس حق مشغول ساخته اند.

حجاب

 

خواهرم! ویژگی های جسمانی زن از اسرار اوست و حجاب حافظ اسرار زیبایی های زن است. پس مبادا اسرار خود را بر نامحرمان افشا کنی که اسرار خود را نادیده انگاشته ای.

 انحصارگرایی زن به همسرش ستون عفاف اوست. زنی که زیبایی خود را طعمه چشم های نامحرم کند. انحصار به همسر را خدشه دار کرده است.

خواهرم! دنیا خراب آبادی است که هر نقطه آن به نگاه های آلوده نا امن گشته است. اما فرشته های حجاب در محفل انس و یاد خدا در امنیتی بسر می برند که دیگران از طعم آن بی خبرند.

 ای گوهر آفرینش! زن چه نیکو مقامی دارد که فاطمه (سلام الله علیها) از افق او تجلی کرد و مریم و زینب (سلام الله علیهما) از آسمان او درخشیدند و آسیه و خدیجه(سلام الله علیهما) از هستی او طلوع کردند. پس گوهر وجود خود را به صدف حجاب زینت بخش که حجاب اسلامی از جلوه های زیبای بندگی است.

 ای به برترین حجاب آراسته! ای به کمال پوشش راه یافته که با کاسبرگ حجابت چون غنچه های نوشکفته روگرفته ای! چادر تو لبیک خالصانه به پیام حضرت معبود است که جز در پرتو عشقش به انتخاب آگاهانه آن نتوان رسید.

  خواهرم! فاطمه (سلام الله علیها) صراط مستقیم زن مسلمان است و پوشیدگی نمود بارز مکتب اوست. پس بکوش تا بر محور فاطمه (سلام الله علیها) چرخیده باشی که حضرتش فرمود: بهترین چیز برای زن آن است که به مردی نگاه نکند و مردی او را نبیند.

خواهرم! نیک بدان که دین گلستان ارزش هاست و حجاب غنچه نوشکفته درخت تسلیم است. پس خود را به این غنچه زیبا زینت بخش که حجاب زیور تو و تو زینت آفرینشی.

ای به زینت حجاب آرسته ای! ای به مقام عفاف باریافته که چون فرشته ای بر اریکه پاکی نشسته ای! صولت حجابت چشم ها را خاضع کرده است و سطوت حیائت دل ها را آرام کرده است. بگذار بگویم که تحقیر هوس ها بزرگت ساخته است. شکر خدای را که اینگونه خواسته است.

خواهرم! تقوای الهی را به کام جان خود ریز تا عالم جانت گلستان گل های طاعت و تسلیم گردد و خیمه حجابت را برافراشته دار تا حافظ گلستان ارزشهایت شود.

ای عاشق مدهای رنگارنگ! ای فریفته لباس های روشن و تنگ که از دنیا به شوق آمده ای! هیچ اندیشیده ای که این شوق، حزن آخرت را به همراه دارد؟

خواهرم! سادگی را زیور خویش ساز تا محتاج نگاه دیگران نباشی چرا که زنان جلوه گر فقیر نگاه دیگرانند.

خواهرم! از لباس توری ونازک بپرهیز که طمع و تحریک نامحرمان را به همراه دارد و جامه ضخیم را سپر خویش قرار ده تا صفات و اسرار زیبایی های جسم  تو را بپوشاند که امیرمومنان (علیه السلام) فرموده است: بر شما باد که لباس ضخیم بپوشید . براستی کسی که لباسش نازک باشد، دینش نازک است.

ای نوگل گلزار دیانت که به تکلیف راه یافته ای! بر خود ببال که به نیکو مقامی بار یافته ای. پس غنچه وجود خود را به کاسبرگ زیبایی حجاب زینت بخش که غنچه بدون کاسبرگ امنیت و زیبایی ندارد.

حجاب اسلامی مُهر عنایت حق بر قامت فرشتگان زمین است

خواهرم! هویت زنانه خویش را پاس دار که خدایت تو را انسانی از جنس زن آفرید. پس از هرگونه جامه و حرکت مردانه بپرهیز که ارزش های تو ورای این اعمال است.

 ای به جامه مشکی آراسته که به حجاب زینت بخشیده ای! نیک بدان که رنگ مشکی نگاه شکن است و به بوالهوسان اخطار می دهد که حریم تو حریم عفاف است و در این وادی، هوس مرده است.

چادر دامنه سرسبز قله های پاکی و صلابت است

خواهرم! چادر خلعت زیبای رهروان وادی عشق است که طوفان هوس ها توان خلعت آن ها را ندارد. چرا که آنان معجون فهم و عشق و تسلیم رابه کام جان خود ریختند و چنین معجونی پادزهر هوس های آدمی است.

خواهرم که به شکوفایی عالم جانت رو کرده ای!نیک بدان که رشد تو جز در تسلیم حق نباشد و عمران و آبادی جانت جز به تخریب لانه های هوس شکل نگیرد. پس اسرار زیبایی های سر و سینه ات را به مقنعه ای سپار که آن ها را از نامحرم بپوشاند و از روسری های نازک وکوتاه بپرهیز که اسرار تو را بر نامحرم افشا کنند. خدایت توفیق دهد.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خدادادموذنی بیستگانی 91/8/29:: 8:48 صبح     |     () نظر
 
سلام من به محرم

 

سلام من به محرم، محرم گل زهرا

به لطمه های ملائک  به ماتم گل زهرا


سلام من به محرم  به تشنگی عجیبش

به بوی سیب زمین و غم حسین غریبش


سلام من به محرم  به غصه و غم مهدی

به چشم کاسه خون و به شال ماتم مهدی


سلام من به محرم به کربلا و جلالش

به لحظه های پر از حزن و غرق درد و ملالش


سلام من به محرم  به حال خسته زینب

به بینهایت داغ دل شکسته زینب


سلام من به محرم  به دست و مشک ابالفضل

به ناامیدی سقا به سوز و اشک ابالفضل


سلام من به محرم  به قد و قامت اکبر

به خشک اذان گوی زیر نیزه و خنجر


سلام من به محرم به دست و بازوی قاسم

به شوق شهد شهادت حنای گیسوی قاسم


سلام من به محرم  به گهواره اصغر

به اشک خجلت شاه و گلوی پاره اصغر


سلام من به محرم  به احترام سکینه

به آن ملیکه که رویش ندیده چشم مدینه


سلام من به محرم  به عاشقی زهیرش

به بازگشتن حر  خروج ختم به خیرش


سلام من به محرم  به مسلم و به حبیبش

به رو سپیدی عون و بوی عطر عجیبش


سلام من به محرم  به زنگ محمل زینب

به پاره پاره تن بی  سر مقابل زینب


سلام من به محرم  به انتظار رقیه

به پای آبله بسته به چشم تار رقیه


سلام من به محرم  به شور و حال عیانش

سلام من به حسین و به اشک سینه زنانش


سلام من به محرم  به حزن نغمه هایش

به پرچم و به سیاهی  به خیمه های عزایش


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خدادادموذنی بیستگانی 91/8/29:: 8:45 صبح     |     () نظر
 
مسلم میهمان غریب کوفه

مسلم‏ بن عقیل، برادر زاده امیرالمؤمنین و پسر عموى حسین‏ بن على (ع) بود. دودمانى که مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود.مسلم به افتخار دامادى امیرالمومنین علی علیه السلام نایل شد و با یکى از دختران امام به نام "رقیه" ازدواج کرد. این وصلت‏ بر میزان فضیلت هایش افزود و او را بیشتر در محور «حق‏» و در خدمت نظام الهى آن حضرت در دوران خلافتش قرار داد.


درجنگ صفین، وقتى که امیرالمؤمنین(ع) لشگر خود را صف‏آرایى مى کرد، امام حسن و امام حسین(ع) و عبدالله ‏بن جعفر و مسلم‏ بن عقیل را بر جناح راست‏ سپاه، مامور کرد.


مسلم، در دوران خلافت حضرت على(ع) در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس  ‏از شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامت ‏دو فرزندش، حسنین -علیهما السلام تجسم پیدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را بر این آستان فدا کرد.

  ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خدادادموذنی بیستگانی 91/8/29:: 8:39 صبح     |     () نظر
   1   2   3      >
درباره

بیستجان لنجان

وضعیت من در یاهـو
خدادادموذنی بیستگانی
ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کن باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن این خاک تشنه بی‌تو به باران نمی‌رسد باغ خزان زده به بهاران نمی‌رسد خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست تنها تو منجی بشر و آدمیتی اصلاً تویی که فلسفه‌ی خاتمیتی تو سِرّ سجده‌های ملائک بر آدمی تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی ماتمکده‌ست کعبه‌ی بی‌تو، خلیل عشق چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق با صد هزار جلوه‌ی مشهود می‌رسی با نغمه‌ی الهی داوود می‌رسی موسی شدی و طور به سویت شتافته‌ست نیل است که به شوق تو سینه شکافته‌ست سیمای تو ز یوسف مصری ملیح‌تر همراه تو مسیح و تو از او مسیح‌تر آیات حسن و فضل و کمال تو بی‌حد است خوی و خصال تو همه عین محمد است همراه توست معجزه‌های محمدی داری به روی شانه عبای محمدی مولا بیا به دین بده روح دوباره‌ای با ذوالفقار فتح، شکوه دوباره‌ای برپاست نهروان و جمل‌های دیگری بیت الحرام و لات و هُبَل‌های دیگری هر سنگ را نگاه تو سجّیل می‌کند یا هر پرنده را چو ابابیل می‌کند باز آ که دست ظلم و ستم را قلم کنی باز آ که باز عدل علی را علم کنی باز آ که در مدینه قیامت به‌پا شود صحن و سرای حضرت زهرا بنا شود در چشم تو شکوه الهی خلاصه است صلح و جهاد تو همه عین حماسه است در هر نگات نور خدا موج می‌زند امید سیدالشهدا موج می‌زند آمیزه‌ی صلابت و احساس دیدنی‌ست در قامتت رشادت عباس دیدنی‌ست سمت تو آب‌های روان سجده می‌کنند بر خاک پات مُلک و مکان سجده می‌کنند بی‌انتهاست نامتناهی‌ست علم تو آئینه‌ی علوم الهی‌ست علم تو تا واژه واژه‌ات ملکوت حقایق است در هر نگات جلوه‌ی صد صبح صادق است داری به دوش پرچم باب الحوائجی در دست توست خاتم باب الحوائجی چشم رئوف توست بهشت برین ما نور ولایتت شده حصن حصین ما دلبستگی به رحمت تو در نهاد ماست پلکی بزن، نگاه تو باب المراد ماست شوق تو در هدایت ما بی‌نهایت است چشمان روشن تو چراغ هدایت است برپا شده‌ست در دل عالم چه محشری دیگر بتاب ماه خدا! یابن عسکری من تشنه‌ی نگاه توأم أیها العزیز دلتنگ روی ماه توأم أیها العزیز تا کی نصیب ماست «اَرَی الخَلق» و «لا تُری» کی می‌شود نوای «اَنا المَهدی» تو را … از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان «عَجّل عَلی ظُه
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها
آهنگ وبلاگ